سلا بچه ها شبتون بخیر...
بیاین یکم راهنماییم کنین لطفا...
من الان نزدیک سه ساله عقدم چون شوهرم کار نداره نتونستیم عروسی بگیریم.... بخدا خیلی دلمون میخواد زندگیمون رو شروع کنیم ولی بعد این گرونی ها هم دیگه واقعا شرایطش رو نداریم
از اون طرف پدرشوهرم همش داره فشار میاره زود باشین عروسی کنید....
هفته ی پیش با شوهرم کلی دعواش شده بود اونم گفته بود من پول رهن یه خونه رو ندارم پدرشوهرمم گفته من 30تومن وام میگیرم میدم بهت عوضش کادو های عروسیت رو ورمیدارم قسطشم خودت باید بدی خرج عروسیتم به عهده ی خودته ... خریدای منم که کلا مونده حتی یدونه چمدون هم نخریدم چه رسد به النگوهام.... برگشته گفته من واسه زنت النگو نمیخرم...منم انتظاری ندارم ولی این یه رسمه که پدر شوهر و مادرشوهر کادو میدن... من اینم نمیخوام...
ولی اخه خدایی این چه برنامه ایه میریزه؟ کمک نمیکنه هیچ... همه چیرو هم میگیره و به زور داره میگه عروسی کنید....
دو شب پیش اینجا بودن داشتیم بحث میکردیم من میگفتم اخه ما شرایطش رو نداریم چجوری عروسی بگیریم.... ما حتی پول قبضم نمیتونیم با این وضع جور کنیم .... من فعلا عروسی نمیخوام.... برگشته جلو بابام به من میگه به تو ربطی نداره من خودم میگم... اینجوری که تو داری برنامه میچینی ده سال بعدم نمیتونی عروسی کنی....تو نمیتونی زندگی کنی...تو عقب میوفتی... خیلی دلم شکست ... اگه به من ربط نداره پس به کی ربط داره ؟ خیلی جلوی خانوادم خردم کرد... بابام انقد ناراحت شده بود...
خونشون دوتا مغازه داره شوهرم اونجا کار میکنه پروانه هم به اسم شوهرمه مالیاتشو شوهرم میده همه کاراش رو شوهرم میکنه... از اون پول یه قرون نمیزاره واسمون بمونه... همش رو میگیره عین بچه ها خرجی میده... یام واسه دخترش خرج میکنه اصلا عین خیالشون نیست که پسرشون رو 10سال عقب انداختن... بخدا خیلی دلم پره انقد دلم میخواد نفرینش کنم.... میگه عروسی رو میتونی با یه چادرسفید هم بگیری لازم نیست خرج کنی.... اگه بفهمم میخوای زیاد خرج کنی یه بلیط مشهد میگیرم واست میگم برو برگرد دیگه جشن نمیگیرم واست.... انگار الان داره اون میگیره همه خرج رو شوهرم به دوش میکشه...
نمیشه بهش چیزیم گفت الکی داد و بیداد را میندازه ای قلبم گرفت ای سرم ترکید ادم میترسه.... واقعا من با این بشر چیکار کنم 😢😢