یه برادرشوهر دارم بالای خونه ما میشینن من و جاریم هر دو اهل یه شهرستان هستیم
اونا ماشین ندارن هر جا هرررررررررررررر جا با ماشین ما میان خلاصه ما هیچوقت تنها نمیتونیم بریم بیرون با ماشین
تازه دوتا دختر داره یکیش دو برابر من هیکل داره وقتی میشینیم تو ماشین من جام واقعا تنگ میشه و اذیت میشم
فهم و شعور هم ندارن اینهمه میریم اینور اونور حداقل یه بار پول بنزین حساب کنن
سرکوچه هم بخوان برن عابر بانک به شوهر من میگن با ماشین ببره
حالا میخوایم بریم شهرستان اونام میخوان بیان اختیارمونم دست اوناس که هر وقت امر کنن حرکت کنیم مامان بیچاره من شام گذاشته منتظره😢😢
شوهرم چشمش تو دهن داداششه هی میگم کی میریم؟؟؟از داداشش سوال میکنه
انگار ماشین مال اوناس ما اضافه ایم😢😢😢😢😢
اههههههههه به خدا دارم میترکم هیچکسو هم ندارم به جز شما باهاش دردو دل کنم
ببخشید یکم طولانی شد😔