من زندگی بسیار آشفته ای دارم از شدت مشکلات دچار ناراحتی اعصاب شدم. افسردگی وپرخاشگری شدید که از اونجا که زورم به عاملین زندگی نکبت بارم (شوهرم و مادر عنترش) نمیرسه تلافیشو سر بچه هام در میارم اینقدر سرشون داد میزنم ومیزنمشون که وقتی به خودم میام میخوام خودمو بکشم. امشب شوهرم ماموریته یکی از بچه هام دندون درد سدید داره اون یکی دل درد اینقدر عصبی شدم که هردوشون با وجود دردشون کتک زدم من به معنای واقعی روانی شدم و دلم برای بچه های معصومم میسوزه.😭😭😭😭
نه تو می مانی،نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفتآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانندبه تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
بجه ها چه گناهی دارن تو روحیه شون تأثیر بعد میذاره،باید کنترل اعصابتو داشته باشی
میدونم ولی دست تنهام مادر ندارم خواهرم پیشم نیست با وجود داشتن شرایط بد زندگی پرستار پدر پسرمم هستم. فقط وفقط دلم برای بچه های معصومم میسوزه خدا عاقبتشو ن رو بخیر کنه
الهی منم بعضی وقتا واقعا تحملم وازدست میدم ولی به خودمیگم اون یه بچه اس قدرت درک نداره وفقط من وبه عنوان پناه امنش میدونه سعی کنید به خاطر بچه هاتونمکه شده آروم باشید
خیلی خیلی متاسفم واسه خودتون همسرتون و واسه اون بچه های بی گناه با چنین مادری بچه های فرشته ن چرا به یه آدممظلوم ظلم میکنید شما که چنین زندگی داغونی داشتید چرا بچه ها رو آوردید که شکنجه شون کنید شما مادر نیستید.یه لطف کن برو پیش روان شناس گریه تم بدرد خودت میخوره اه بچه دامنتو میگیره