عید میخوان بیان خونه مادرشوهرم جاریم اینا منم خیلی دلم میخواد ببسنمش
ولی شوهرم گیییر داده که نه باید بریم عیدرو خونه خانواده خودت استانتون
ایناهم چندسالی یبار میان عید خونه مادرشوهرم منم خیلی دلم میخواد اونجاباشم خودشو شوهرشن تنها....
الان اعصایم خورده میدونم شوهرم ی دعوایییی راه میندازه ک عیدرو بریم خونه خانواده خودم منم تکراریه برام برم اونجا
تو دلم اعصااابم خورده ...
هیجان دارم ک میاد ناراحتم هستم
هولم هستم
میدوننمم شوهرم اجازه نمیده
جنگ باید راه بندازم ک بمونیم
هرچند ما عید کسی نمیادو نمیریم چون شوهرم سرکاره فقط همین چند روزه ک میدونم نمیزاره کیف کنم