خونواده مادرم بی نهایت بدند:(
قبلا گفتم
وقتی بهشون فکرمیکنم بی نهایتتت عصبی میشم دلم میخواد بالا بیارم
وقتی یادش میفتم که خاله من با۷۰سن حدودا با یک مردی دوسته که دوتا بچه داره و زن داره
و محبت های الکی شو میبینم که مثلا به من محبت میکنه بعد پشتم حرف میزنه دلم میخواذ بالا بیارم فقط درمورد من نیست درمورد همه همینه
بهشون فکرنمیکنم ولی وقتی یادشون میفتم اذیت میشم کاشکی خدای مهربون کمکم کنه که ذهنم از این چیزهای منفی پاک شه
الان ما چکار کنیم
همین که کارش برات اهمیت نداشته باشه خودبخود از ذهنت دور مبشه
فقط خودتو درگیر نکن ریکس باش هنیشه
باید روی خودت کار کنی که حرف و حدیث دیگران برات مهم نباشه،به این فکر کن اون کسی که میخواد با حرفاش آزارت بده،بیشتر از همه خودش داره از یه چیزی میسوزه
اجازه نده پشت سرت چرت و پرت بگن
ازشون اتو بگیر توام
هاهاها شیطان شدم😂😑
عزیزم حق داری
نمیشه که فکر نکرد
ولی خودشون جوابشو میبینن بعدا
بسپار ب خدا
ما که نمیتونیم بقیه رو عوض کنیم فقط میتونیم ارتباطمون رو باهاشون مدیریت کنیم
فکر کردن به اشتباهات دیگران وقتی کاری از ما ساخته نیست به چه درد میخوره
خودت رو با کارهای شخصی مشغول کن ، ارتباطت رو تا جایی که میشه کم کن و اینقدر برای خودت برنامه داشته باش که لازم نباشه بهشون فکر کنی
همه ما آدمهای عجیب و غریب تو فامیل داریم
خودتو حسابی سرگرم کن ب کارای مختلف کلاساي مختلف برو شاد باش. و سعی کن زندگيتو ب خاطر اونا هدرندي
وقتی کامل ازشون دور باشی ؛از ذهنت میرن
تا اون موقع صبور باش
