2410
2553
عنوان

پر رو ترین آدمی که دیدین کی بوده؟

1554 بازدید | 32 پست

دیدین بعضیا چه قدر پر رو هستن؟

واقعا من گاهی فکر میکنم که این جور ادما چه ویژگیی دارن 

که باعث میشه انقدر پر رو باشن؟


یه خاطره خنده دار بگم براتون...




امروز یه نفر بهم تبریک سال نو گفت،

یاد یه خاطره خیلی عجیبی ازش افتادم....


چند سال پیش یه دوستی توی دوره لیسانسم داشتم که رابطه معمولی با هم داستیم، یعنی خیلی صمیمی نبودیم، با هم بدم نبودیم،

چون یکم پر رو بود من سعی میکردم بهش نزدیک نشم،

درسمون تموم شد و از هم بی اطلاع بودیم، من شیراز بودم و اون شهر دیگه ای ساکن بود...

یه روز بهم‌زنگ زد که برای ارشد پیام نور شیراز قبول شده، با مامانش دارن میان برای ثبت نام، 

میخاد بیاد خونمون، خیلی دلم نمیخاست بیاد خونمون، اما مامانم گفت اصلا نمیشه کسی که شیراز کسی رو نمیشناسه، راه نداد...


 شب رسیدن خونمون ، به نظرم اومد از قبلش ادم خیلی بهتری شده و خوشحال شدم که دیدمش، اما....

یه مامان عجیبی داشت،




بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2720

شب که اومدیم بخابیم برا دوستم کروکی دانشگاهشون رو کشیدم ، گفتم صبح برات آژانس میگیرم، مامانش گفت یعنی نمیخای بری برا ثبت نامش ، گفتم نه متاسفانه تا ظهر کلاس دارم، گفت خب نرو ، غیبت کن....

منم عزمم جزم کرده بودم کوتاه نیام ... گفتم نمیتونم غیبت کنم و مامانش اخم کرد و روش رو کرد اون رو و خوابید...


صبح دوستم رو راهی کردم و خودمم رفتم کلاسم و وقتی برگشتم اونم برگشته بود و کلی خوشحال بود و دنبال کارای ثبت نام و خوابگاهش لود،

سر ناهار نشسته بودیم یهو مامانش گفت، اصلا برا چی میخای خوابگاه بگیری، خب بیا این دو سال خونه دوستت، اتاقشم که جا داره! ناهار برو سلف، 

شامم مگه تو چه قدر شام میخوری؟ 

دوست برا همین موقع هاست دیگه!



شب که اومدیم بخابیم برا دوستم کروکی دانشگاهشون رو کشیدم ، گفتم صبح برات آژانس میگیرم، مامانش گفت یعن ...

☹☹☹

عججججب

**اُفَوِّضُ اَمری اِلی اَللّهِ اِنَّ اَللّهَ بَصیرُ بِالعِباد**
شب که اومدیم بخابیم برا دوستم کروکی دانشگاهشون رو کشیدم ، گفتم صبح برات آژانس میگیرم، مامانش گفت یعن ...


وااا  چه پرو 

من شهری که عمه ام زندگی میکرد ارشد خوندم خوابگاه گرفتم   بابام میگفت ی روز دوروز نیست دو ساله خوابگاه باید بگیری  نهایتا به عمه ام سر میزدم کاهی این چقدر پرو بوده

چقدر دردآور است میخواهی خوب باشی که میخواهی با همه مهربان باشی اما بد فهمیده شوی و بد قضاوت شوی اما با تمام این قضاوت ها مهم نیست من برای خودم زندگی میکنم به عشق خدایی که از همه چیز آگاهست.
2714

یعنی ما خانوادگی شوکه شده بودیم نمیدونستیم چه کار کنیم...

مامانمم گفت قدمش رو چشم ولی خودش راحت نیست اینجوری،

دوستم بیچاره رنگش پریده بود گفت نه معلومه من نمیتونم اینجا بمونم ، اصلا درست نیست، راحت نیستم... مامانش گفت حالا بعد بیا تو اتاق حرف میزنیم😂


بعد از ناهار داداش بزرگم از سر کار اومد، شب قبلش سرکار بود،

رفت تو اتاقش خوابید و شب برا شام اومد، 

یهو مامان دوستم یه نگاهی بهش انداخت و گفت تو هر شب سرکاری؟داداشم گفت نه، 

گفت چه بد!

اگه قول میدی روزایی که دخترم خونتونه نیای خونه یا اگه میای بری تو اتاقت تا من اجازه بدم دخترم خونه شما بمونه...


داداشم تو رو دروایسی من گفت باشه.. انقدر شوکه شده بود چیزی نگفت...

اونم گفت خب دخترم پس تو دیگه خوابگاه نگیر،

دوستمم ساکت بود


یه لحظه ، دبگه همه چیز رو گذاشتم کنار...

گفتم  ببخشید ولی شاید شما ندونین ولی واقعا درست نیست که دختر شما تو خونه غریبه بمونه،

همه معذب میشن،


خانومه گفت نه من مشکلی ندارم از دخترم مطمئنم،

منم یه نفس عمیق کشیدم،

قشنگ یادمه،

گفتم ما مشکل داریم...


دیگه همه خجالت رو گذاشتن کنار و هرجور شده گفتن کارشون اشتباهه،

حتی دوستمم که من فکر میکردم اخر پر روییه، به مامانش میگفت من نمیخام اینجا بمونم.

بالاخره ول کرد، ولی حتی یه ذره هم خجالت نکشید، خیلی راحت شامش رو خورد و خوابید....

...

خلاصه با اون دختره انقدر تو روی هم خجالت کشیدیم که تقریبا رابطمون قطع شد...شاید عید تا عید....

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687