2733
2739

حدود ۱ماه پیش ی تاپیک زدم و درددل کردم امروز باز بهم ریختم رفتیم عیددیدنی خونشون😔خونه پدرش البته ک اونم باشوهرو بچه هاش اونجا بود

بحثتون رو با ادم معلوم الحال بااین جمله خاتمه بدین...تو ن شعورشو داری ک حرف منو بفهمی و ن سوادشو داری ک منو قانع کنی!!!!!!پس بیخیال           ازونجایی ک شان و شخصیتم اجازه نمیده باهات همکلام بشم تنهات میذارم🙂 

دخترعموی شوهرم ی گروه فامیلی زد و همه رو عضو کرد خانوم و اقا عروس و داماد و ...


من کلا متنفرم از گروهای مختلط و بخصوص مختلط فامیلی!


همون اول بشوهرم گفتم بیابیرون و لفت بده و اونم گفت وااا چ مشکلیه مگه بعدمدتها حضوری ک وقت نداریم حداقل مجازی از حال هم باخبر بشیم.


دیگه کمابیش عکس و چت وبعضیام از شهرهای دیگه ابراز دلتنگی و خلاصه فضاش بد نبود تااینکه من حس کردم دخترهای فامیل ک همگی متاهل هستنا با عروسهای گزوه مثل منو جاریم و عروس عمه ها و عروس عموها اصلا گرم نمیگیرن و حتی سعی داشتن بیشتر با اقایون و شوهرای ماها چت بکنن و هنوزم نفهمیدم دلیلش رو ک چرا واقعا


مثلا پای بازیهای بچگی و شوخیها و عکسها رو باز میکردن و سعی داشتن کلا فضا جوری باشه ک حتی جواب سلام عروسها داده نشه کم کم همه ساکت شدن و همون چندتا دخترعمو و پسرعموها باهم حال و احوال و چت


تااینکه ۱ماه پیش یکی از پسرا معما گفت و همه درحال حدس زدن و جو شوخی و طنز بود ک دخترعموی شوهرم(زمان مجردی عاشق شوهرم بوده و شوهرم گفته بعنوان همسر دوستت ندارم و معیارام و نداری)دخترعموی شوهرم جواب و گفت و همه شوکه و احسنت و افرین یهو شوهرم برگشت گفت ای شیطون منکه فهمیدم ازکجا فهمیدی بااستیکر خنده و چشمک و اونم در جواب گفت وااای چجوری فهمیدی زرنگ با استیکر طنز


ک دیگه من ناراحت شدم بشوهرم گفتم یا ساکت میشی یا میای بیرون از گروه ک همون شب نتونستم تحمل کنم و خودم از گروه اومدم بیرون.اون یکی از دخترعموها بهم پیام داد مهراوه جون اگر گروه مختلط دوستنداری مختص خانوما بزنیم و گروه خانوم زد و همه هم اومدن و برعکس اینجا فقط ما عروسها همصحبت بودیم و دقیقا تمام دخترعموها و دختر عمه ها تو گروه مختلط مشغول چت و شوخی و عشوه و...


دیگه شوهرم از بعد اون ناراحتی من سکوت مطلق بود بمدت یکماه ک خیلی بهش زنگ زدن چیشده چرا ساکتی گفت درگیر کارم


تاپیک قبلیم👆

بحثتون رو با ادم معلوم الحال بااین جمله خاتمه بدین...تو ن شعورشو داری ک حرف منو بفهمی و ن سوادشو داری ک منو قانع کنی!!!!!!پس بیخیال           ازونجایی ک شان و شخصیتم اجازه نمیده باهات همکلام بشم تنهات میذارم🙂 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

تااینکه امشب گوشی شوهرم دستم بود دیدم خودشوهرم سر ظهر پیام سلام و روزبخیر و اینا داده و همه دخترا یکی یکی هرموقع انلاین شدن ریپلای کرده بودن و جواب  تااینکه پای شوخی و خنده بازشده بود و حالا همه دختر فقط شوهرمن مرد اون وسط


بحث رسیده بوده و ایام عید شوهرم هاز همین دخترعموش پرسیده شما عید باعمو اینا میرین سفر یا ن؟؟


اونم جواب و باکلی عشوه و ناز و استیکر و...


و حرف کشیده بود ب دوستداشتن ک شوهرم گفته بود عمه مریم ک عشششششقه عشق.یهو دختر عموش ریپلایش کرده ک پس من چی!!!


شوهرم جواب نداده بود و اما بقیه چت ادامه دادن


دیگه نفهمیدم چیکارکنم خون خونمو میخورد


بهش میگم الان من ب پسر عموم یا داییم اینجوری بگم تو ناراحت نمیشی


من ازونجا بپرسم عید میرین سفر یا ن تو ناراحت نمیشی


میگه واسه عیددیدنی پرسیدم ک هستن عموم یا ن


بعد اینکه میگه دیدی ک من دیگه جواب دخترعمومو ندادم  


گفتم خجالت نکش بنویس واسش



بهش گفتم شما ک اینقدر عاشق بودین چرا منو درگیر کردی پس



میگه والله قسم من اونو نمیخواستم و نمیخوام ی چت سادس اینقدر کشش نده


بقران الانم دارم حرص میخورم نکبت تو شوهر داری بچه داری


اینم متاهل زنو بچه داره این چیه مثلا



اینقدر گریه کردم و قهر کردم یعنی حرف من اینقدر ارزش نداره ک گفتم یا لفت بده یا سکوت کن فقط


تو ک میبینی اون حیا نراره چرا ازش میپرسی چرا همکلام میشی


الانم اقا طلبکارم هست


تاپیک قبلیم👆

بحثتون رو با ادم معلوم الحال بااین جمله خاتمه بدین...تو ن شعورشو داری ک حرف منو بفهمی و ن سوادشو داری ک منو قانع کنی!!!!!!پس بیخیال           ازونجایی ک شان و شخصیتم اجازه نمیده باهات همکلام بشم تنهات میذارم🙂 
2728

حالا مشکل امروزم👇

ازونموقع تاحالا ک حدود۱ماه میشه شوهرم تو گروه بود اما سکووووت و فقط چتهارو میخوند اونم هر۲.۳شبی یکبار میرفت تل بارها خواستم تلشو هک کنم گفتم زشته!چندبار دخترای فامیل تیکه و طعنه انداخته بودن ک علی چت شده اینقدر ساکتی ی سلامی علیکی ..دیگه عید شد و ما امروز رفتیم خونه عموش و همون دخترعموش و بچه هاش و خواهرو برادراش بودن.منوشوهرم و بچه ها و برادرو خواهرشوهرم و مادرشوهرم بودیم.دیگه یکم نشستیم دیدم نیومد نیومد نیومد اخرش از اتاق خواب اومد بیرون چ تیپی زده بود ی ساپورت تنگگگگگگ مشکی با ی شومیز کوتاه کوتاه قشنگ بالای کمری ساپورتش بود استین کوتاه با ی شال حریر ناااازک ک نصف موهاش از جلو نصف از پشت یعنی بخدا تیپش خیلی افتضاح بود بهرحال هرخانواده ای ی فرهنگی و سطح اجتماعی داره ما خیلی محجبه نیستیم اما دیگه اینقدر هم باز نیستیم ک...
خلاصه داداشش خواست پذیرایی کنه این صداش زد گفت تو بشین خودم هستم کلی نازو عشوه و شوخی های مسخره برادرشوهرم کلاااا چشاش رو فرش بود بسکه وقیح بود این دختر
با ی حالت مسخره و لج دراری گفت هی بابا میگه ی چیزی بپوش زشته اینجوری کجاش زشته اخه ایشون ک زنعمومه اونم دخترعموم اینام پسرعموهام ایشونم ک عروس عموم غریبه ک نیستن بخوام رو بگیرم.علی ک راحته با ما محمد (برادرشوهرم)تیریپ شیخی برداشته اصلا نگام نمیکنه پس چرا خودمو اذیت کنم هرکی ناراحته نگام نکنه رو ب باباش گفت پدرجان نگام نکن بعد قهقهه زد
اومد اجیل تعارف کنه شوهرم ی کوچولو ریخت تو پیاله گفت بیشتر بریز شوهرم گفت کافیه یهو جلو جمع چنان پُر کرد پیاله رو ک سرریزشد گفت اینجا خونه عموته نمیخورم و مرسی و کافیه نداریم اوکی
یکمم باز با میوه و چای و شیرینی شوخی و طعنه و تیکه و عشوه داشت ک الان اعصابم خوردتر میشه دونه دونه بگم اشکام بندنمیاد
بعد نشست رو بروی منوشوهرم یهو گفت ای جوووووونم اومد پسرکوچیکم و بغل کرد و تند تند بوسیدش و گفت جووووووونم علی کوچولو ..علی فقط خودتی فشارش میداد و بوسش میکرد یدفعه بچم گریه کرد اورد داد بغل شوهرم یکی زد ب بازوی شوهرم گفت برو بااین پسرت توام

دیگه همه حرف میزدن باز این سرییییع سرحرف و میگرفت ک سخنوری کنه و چرند میگفت و فقط میخاست جلب توجه بشه...گفت فردا میخام اش رشته درست کنم همگی دعوتین ماهاهم باخنده تشکر کردیم اصلا تاحللا خونش نرفتیم ک .بعد گفت ببین علی بهانه نیار تو کی وقت داری همون روز همه رو میگم..دیگه تو همین صحبتها بود ک شوهرش اومد از بیمارستان پدرش بستری بوده و اون ازصبح زود اونجا بود.من گفتم شاید شوهرش بیاد یکم خودشو جمع کنه دیدم ن بابا شوهر کلا رفت تو گوشی اینم همونجور خنده و شوخی کلا برادر خداهراش راحت کاری بهش ندارن
بعد اخر ب برادرشوهرم گفت شمارتو بده اونشب خواستم بیارمت تو گروه نداشتم اونم گفت گوشی ندارم من گفت وا مگه میشه مثلا دخترعموپسرعموییم ها دیگه منی ک لال شده بودم و ازشدت حرص مث لبو بودم گفتم همین علی ماشالله جای خالی ی فامیل رو واستون پر میکنه دیگه باخنده تلخی ک خودمم پشیمون شدم از گفتنش بعدم خندیدن و اومدیم و شوهرم ناراحت بود ک چرا حرف زدی ولی مادرشوهرم گفت همین امروز از گروه لعنتی میای بیرون

بحثتون رو با ادم معلوم الحال بااین جمله خاتمه بدین...تو ن شعورشو داری ک حرف منو بفهمی و ن سوادشو داری ک منو قانع کنی!!!!!!پس بیخیال           ازونجایی ک شان و شخصیتم اجازه نمیده باهات همکلام بشم تنهات میذارم🙂 

چیکارکنم من😔😔

بحثتون رو با ادم معلوم الحال بااین جمله خاتمه بدین...تو ن شعورشو داری ک حرف منو بفهمی و ن سوادشو داری ک منو قانع کنی!!!!!!پس بیخیال           ازونجایی ک شان و شخصیتم اجازه نمیده باهات همکلام بشم تنهات میذارم🙂 

بشوهرم میگه یا میوه پوست کنم یا مجبورم خودم واست پوست کنماااا جلو بابا و برادراش گفت😔

خوب بیشعور چی میخای از جون من و اعصاب من

بحثتون رو با ادم معلوم الحال بااین جمله خاتمه بدین...تو ن شعورشو داری ک حرف منو بفهمی و ن سوادشو داری ک منو قانع کنی!!!!!!پس بیخیال           ازونجایی ک شان و شخصیتم اجازه نمیده باهات همکلام بشم تنهات میذارم🙂 
2738
وای چقد طولانیه

تیکه تیکه بنویسم میگین دنبال پربازدیدشدنی و گزارش میزنین


همه رو از قبل مینویسم و کلی کپی میکنم میگین طولانیه

بحثتون رو با ادم معلوم الحال بااین جمله خاتمه بدین...تو ن شعورشو داری ک حرف منو بفهمی و ن سوادشو داری ک منو قانع کنی!!!!!!پس بیخیال           ازونجایی ک شان و شخصیتم اجازه نمیده باهات همکلام بشم تنهات میذارم🙂 

به جای حرص خوردن همون اول گوشی شوهرتو برمیداشتی و لفت میدادی!

حالا خوبه شما عروسا رو هم عضو کردن! شوهر منو عضو کردن ولی من نبودم! منم همون دقایق اول گوشی شوهرمو برداشتم و لفت دادم😊 تو هم همین الان گوشی شوعرتو بردار و لفت بده ب همین سادگی!

🤰🏻من ريخته ام در رگ تو شیره ی جان❤هی چرخ بزن در من و دل را بتکان❤این هم نفسی، چه حس و حالی دارد❤ در پیکر من دو قلب دارد ضربان💞
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز