تااینکه امشب گوشی شوهرم دستم بود دیدم خودشوهرم سر ظهر پیام سلام و روزبخیر و اینا داده و همه دخترا یکی یکی هرموقع انلاین شدن ریپلای کرده بودن و جواب تااینکه پای شوخی و خنده بازشده بود و حالا همه دختر فقط شوهرمن مرد اون وسط
بحث رسیده بوده و ایام عید شوهرم هاز همین دخترعموش پرسیده شما عید باعمو اینا میرین سفر یا ن؟؟
اونم جواب و باکلی عشوه و ناز و استیکر و...
و حرف کشیده بود ب دوستداشتن ک شوهرم گفته بود عمه مریم ک عشششششقه عشق.یهو دختر عموش ریپلایش کرده ک پس من چی!!!
شوهرم جواب نداده بود و اما بقیه چت ادامه دادن
دیگه نفهمیدم چیکارکنم خون خونمو میخورد
بهش میگم الان من ب پسر عموم یا داییم اینجوری بگم تو ناراحت نمیشی
من ازونجا بپرسم عید میرین سفر یا ن تو ناراحت نمیشی
میگه واسه عیددیدنی پرسیدم ک هستن عموم یا ن
بعد اینکه میگه دیدی ک من دیگه جواب دخترعمومو ندادم
گفتم خجالت نکش بنویس واسش
بهش گفتم شما ک اینقدر عاشق بودین چرا منو درگیر کردی پس
میگه والله قسم من اونو نمیخواستم و نمیخوام ی چت سادس اینقدر کشش نده
بقران الانم دارم حرص میخورم نکبت تو شوهر داری بچه داری
اینم متاهل زنو بچه داره این چیه مثلا
اینقدر گریه کردم و قهر کردم یعنی حرف من اینقدر ارزش نداره ک گفتم یا لفت بده یا سکوت کن فقط
تو ک میبینی اون حیا نراره چرا ازش میپرسی چرا همکلام میشی
الانم اقا طلبکارم هست
تاپیک قبلیم👆