یه پسری هست تو فامیل ما از بچگی همش باهم بودیم بازی و اینا و خیلی رفت و امد داریم باهم بعد این کلا خیلی ساله عاشق منه نگفته ولی به چند نفر گفته اونا به من رسوندن و کلا از حرکاتش مشخصه با هیچ دختری تو فامیل شوخی نمیکنه یا مثلا تیکه کلامای منو میگه اهنگای من شب چهارشنبه سوری هی منو نگاه میکرد میرقصیدم باز چشاشو میدزدید ... من واقعا به عنوان یه داداش نگاش میکنم چون یکی دیگرو دوست دارم بعد این چندماه پیش یه بحثی شد بینمون که نزدیک بود کتک کاری بشه معذرت خواهی نکرد ولی کلا به روش نیاورد که اتفاقی افتاده اما من همچنان سر سنگینم باهاش نه شوخی نه سلام نه هیچی مثلا دیشب اینجوری کرد سلام لیلا خانم (همیشه میگه لیلا به مسخره داشت میگفت) منم گفتم سلام بعد هم رفتم یا مثلا اینجوری کرد انقدر غذا میخوری پوست و استخون میشیااااا از من گفتن به شوخی منم اصلا جوابشو ندادم بعد چندروز پیش من خونشون بودم این مامانش گفت فلانی در این شیشه مربا رو باز کن بعد گفت حسش نیست منم گفتم به مامانش من باز میکنم
خیلی دلم میخواست باز کنما اما خیلی سفت بود نشد دیدم پاشد گفت بده به من منم پرت کردم طرفش
بعد امروز رفتش مثلا دوست دخترشو اورد اخرم مشخص شد هماهنگ کرده بود الکی🤣
بعد داشتیم پانتومیم بازی میکردیم نوبت من و این بود باید میرفتم در گوشش میگفتم چی اجرا کنه بعد منم از یه قدمی بهش اروم گفتم اینجوری کرد حالا موهات بخوره به من باور کن هیچی نمیشه منم اصلا جوابشو ندادم فقط سرمو بردم جلو گفتم
بعد اون بازی اومد گفت چرا اینطوری میکنی محل نمیدی منم گفتم من کاری نمیکنم اولا دوما از خودت بپرس بعدشم از همه خدافظی کردم رفتم
اقا نگین کار بدی میکنی زورش میاد بگه ببخشید