داداشم دیشب تو خونه بابام اینا سر سفره شام برگشت به شوهرم گفت چیه زود رفتی عقب نکنه با استخونها خوردی ماهی رو .........همه سر سفره تعجب کردیم. ....بیشعور منم هیچی بهش نگفتم اخم کردم سرم رو انداختم پایین
دخترم. زمانی که فکرش رو هم نمیکردم اومدی تو زندگیم از وقتی اومدی خونمون چراغش روشنتره
[QUOTE=85064661] اخه بیشعوری در این حد؟؟؟؟خواهرم میگه این کار زنداداشمه انکار از قبل یادش داده چون زنداداشم رو ...[/وا یه حرفیربزن با حق جور دربیاد ....حالا یه شوخی کرده به داداشت نگو بیشعور ......بیخیال شب عیدی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حالا مامانم اینا رفتن مسافرت هی میگه قرار بزاریم شبا بیایم اینجا دور هم گفتم اش ماش تو همین خیال باش ......ما فقط میخوهستیم برای خواب بریم خونه مادرم اگه اونجا باشه دیگه نمیریم
دخترم. زمانی که فکرش رو هم نمیکردم اومدی تو زندگیم از وقتی اومدی خونمون چراغش روشنتره
گاهی سکوت جواب میده گاهی جواب دادن نتیجه میده الان جای سکوت همسرت یا شما نبود ولی به حرمت شب عید و روزمردوپبشاپیش سال جدید بهتره که چیزی نگیدتا کدورتی پیش نیاد