پارسال خر بودم بااینکه اذیتم کرد و تو بارداری با بهونه ی الکی دعوا درست کرد و قهر کرد و 7 ماه از بارداریمو در خونشو به رومون بست بازم برا عید بهش زنگ زدم و دو روز قبل زایمانم که 3 فروردین بود پاشدم رفتم خونش و بااازم تحویلم نگرفت.
عیدی نداد میوه تعارف نکرد باهام حرف نزد حتی نگامم نکرد.
اما من برا رضای خدا رفتم
امسالم باز دعوا درست کرد و سه ماه پیش قهر کرده تا حالا
سال اول ازدواجمم قهر کرد و من اشتیی کردم.
سالی که عروسیمم بود باز قهر کرد تا یک هفته قبل عروسی که اخر بابام زنگ زدن بهش گفتن بیاین حرف بزنیم.
حالا بعد این 4سال و اینهمه اذیت و ازار و خاطره ی بد امسال دیگه میخوام خدا پیغمبری رو بذارم کنار و سفت وایسم. نرم خونش زنگم نزنم.
به نظرتون به اشتباهش پی میبره؟
میگه تو دلش این همون دختر با گذشتی بود که هرسال کینه رو میذاشت کنار و میومد دیدنم؟
حتی خانوادشم میومدن با وجود کم محلی ها؟؟
ب نظرتون میفهمه یانه؟؟