در حالتی که از هفته ی قبل قرار بود شام شب عید دور هم جمع شیم و بریم خونه پدر شوهرم؛ یکی از حاری هام که شش ماهه عروسی کرده پیغام داده من رسم دارم اخرین شامو خونه ی خودمون دو نفری بخورم ما فرداش ظهر میایم،انگار سانس سینماس، اینا هم به ما زنگ زدن شماها هم ظهر بهتر نیس براتون بیاین؟ما قراره بربم خونه ی عموم، که عید اولشه؛ خیلی حرصم گرفت که باهاش راه اومدن، مگه ادم نبتید به رسم طرف مقابلش نگاه کنه؛ به نظرم از قصد دقیقه ی نود گفت ، چه شوهر ماستی داره روش شد اینو مط رح کنه شما بودین مز رفتین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
کار خوبی کرده کاری که دوست داشته رو کرده ،مگه ادم چندبار زندگی میکنه که وقت و علاقه هاشو بخاط ...
عزیزم ادم ها از اسمون نیوفتادن مدر مادر دوس دارن بچه هاشون دور هم جمع شن مخصوصا شب عید حرمتش به دور هم بودنه، این بیجاره خودش کس و کار نداره ، فکر کرده بقیه نثل خودشن