۳-۴روزه اسباب کشی کردیم رفتیم خونه ی خودمون..قبلش طبقه بالای خونه مادرشوهرم بودم و رابطم باهاشون خیلی خوب بود..امروز بعد از ۴روز خستگی اسباب کشی همینجوری اومدیم خونشون..خودشون نیستن(کلید گذاشتن)..تا وارد حیاطشون شدیم تندی رفتم طبقه بالا و تا خونه ی خالی ودیدم کلی گریه کردم..خیلی دلم گرفته..نمیدونم به این دوری و تنهایی عادت میکنم یا نه..کیا این شرایطو داشتن؟
از شبنم عشق خاک آدم گل شد..صد فتنه و شور در جهان حاصل شد،،سر نشتر عشق بر رگ روح زدند..یک قطره خون چکید و نامش دل شد♥️
خداروشکر که خونه ساختین مبارکتون باشه بادل خوش زندگی کنین توش معلومه که عروس خوبی بودی که بامادرشوهرت خوب تا کردی ان شالله خوشبخت باشی به مادرشوهرت سربزن حتما اونم دلش بیشنرازشماتنگ شده اخه تنهاشده
برای کسی بمیر که حالا اگه برات تب نکرد لااقل یه قولنجی رودلی چیزی کنه
خداروشکر که خونه ساختین مبارکتون باشه بادل خوش زندگی کنین توش معلومه که عروس خوبی بودی که بامادرشوهر ...
ممنونم عزیزم..خدایی مادرشوهر و پدرشوهرم هم خوبن..تو این ۴سال که طبقه بالاشون ساکن بودیم خیلی هوامون و داشتن..آره حتما هرهفته میام خونشون..مادرشوهرم هم به ما خیلی عادت کرده بود خصوصا پسرمو خیلی دوست داره..روزی که اسباب کشی کردیم موقع خداحافظی کلی گریه کردیم تو بغل هم☹️
از شبنم عشق خاک آدم گل شد..صد فتنه و شور در جهان حاصل شد،،سر نشتر عشق بر رگ روح زدند..یک قطره خون چکید و نامش دل شد♥️