سریه موضوع که علکی (اینکه خانوادش همیشه به من توهین میکننن جلو وپشت سرم ولی من جز محبت بهشون کاری نکردم)باعث ناراحتیمون شد من توماشین روسر شوهرم نق زدم وداد زدم رو سر پچه هام گفتم باید خودمو بچه ها روبکشم تا دل همتون خنک شه
خو
هاا
هنوز تا عید دوروز وقته درست کن همه چیزو
😩😭😩😭
شوهرم ماطین رو زد کنار وگفت پیاده شو یه چوب کنار جاده ببرداشت زد تو بازوم که پیاده شو باید بزنمت من پیاده نشدم ووگفت میبرمت خونهی صاحبت
اوووو دو روز دیگه وقته تا عید
اینجوری نکن دوست من بچه هامیترسن قلب کوچولوشون هول میکنه شوهرتم یه موقع بی تربیتی میکنه یا خدای نکرده دستش ول میشه. همیشه یه جوری رفتار کن که حتی حتی اگر خودش هم نخواد مجبوربشه احترامتو حفظ کنه
خب
خب
چه بی چشم و رو
میزدی ماشیتشو لت و پار میکردی
یکم تند رفتی😓شوهرتم که بی منطق و زورگو😒
بعد من گفتم شاید الکی گفت اما پیچچید سمت خونهی بابام منم وایستادم جیق وگریه که ساعت ۱۰شب ککجا میری اونا چه گناهی کردن چه تقصیری دارن ببرگرد برو خونه اینقدر گریه کردم که نزدیک بود خون بیاد از چشمم
طفلک بچه ها
ررفتیم خوه من رفتم تواتاق بچه ها اونم ررفت اتاق خودموندرو ت وخوابید فرداش که بیدار شدم چشمم از بالا وپاییین ورم کردبود ککه نمی تونستم چشمم رو باز کنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
