2726

تاپیک قبلی کامل نوشتم چی شد 😔

دیدم واقعا دوستاشو ترجیح داد بهم و گفت فردا مییینمت امروز نمیشه .

این حرفش خیلی اذیتم کرد، 

رفتم خونه عمم که همسایشونه که حلقه رو پس بده.

عمم اولش گفت من این‌کارو نمیکنم و دمه عیدی جدایی خوب نیست 

خلاصه دید اینقد اصرار دارم و بابامم زنگ زد بهش گفت برو ، رفت حلقه رو پس‌ داد 

مامانش گفته چرا اخه اینقد بچه بازی کردن ، زمان بدن درست میشه ، عمم گفته دیگه هیچکس به این وصلت راضی نیست ، اونم گفته علی خودش نیست الان . خلاصه عمم حلقه و کادو ها رو گذاشته و اومده 

تا رسیدم خونه دیدم با شماره دوستش پیغام داد، خودشو صبحی بلاک کردم  ( هیچ وقت زنگ نمیزنه این جور موقع ها )

گفت چیکار کردی ، این مسخره بازیا چیه 

گفتم تو به دوستات و حرم سرای توی اینستا برس که هرچی دختره اد کردی 

گفت من تموم نکردم ، حلقه رو هم فردا میارم دستت کن ، گفتم حالم بهم میخوره از تو و اون حلقه و پیغامات 

گفت ، حوصله بحث ندارم ، فردا حرف میزنیم 

گفتم فردایی وجود نداره ، امروز بهم ثابت شد الویت زندگیت کیان

گفت فردا حرف میزنیم ، گفتم حرفی نیست 

بزار واقعیتو بهت بگم ، وقتی یه ماه ولم کردی و سراغم نیومدی گفتی تموم شده ، خیلیا سعی کردن بهم نزدیک شن ، 

تو باعث شدی دلم یه جای دیگه گیر کنه ، دیگه دوستت ندارم ، گفت یعنی با کسی در ارتباطی ؟ گفتم اره ،فردا قراره ببینمش 

گفت متاسفم برات.  متاسفم برای خودم برو به درک  

( بچه ها ولم نمیکرد ، هم بود هم نبود ، بعد از نامزدی هیچ شوقی ندیدم ازش ،با بی تفاوتیش آزارم میداد .  خانوادم و عمم گفتن اگه واقعا میخوای سراغت نیاد بگو خواستگار قبلیم فهمیده جدا شدم باز برگشته سراغم و منم میخوام بهش فکر کنم ، 

افرین

ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ،ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ…ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ…ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ، ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ،ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻪ ﯾﮑﯽ، ﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ! ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻡ، ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ!!!ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢﻧﺪﺍﺷﺖ..!!ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ، ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺁﻭﺭﻫﻢ ﺑﻮﺩ…!ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺭ…ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ…ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ،ﺍﻣﺎ…ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ:ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ…ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ…ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺵﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ…

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

متاسفم..

کاش همون مشکل اصلی رو میگفتی فقط. الان به جای این که حس کنه اشتباه کرده و باعث خراب شدن رابطه شده،حس میکنه تو دلت پیش کس دیگه بوده که حلقه پس دادی..

شدن...  ــــــــــــــ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ـــــــــــــ

وا چه بچه بازیا تاپیک قبلیتو خوندم.لطفا عاقلانه رفتار کن و به حرف پدر و مادرتم گوش بده بعید میدونم این شوهر بشه برات

غرب زدگی اثری از جلال آل احمد است.جلال آل احمد در این کتاب میگوید:غرب‌زدگی آفتی است که از غرب می‌آید و ما را مانند طاعون گرفتار و بیمار می‌کند. آدم غرب‌زده ریشه و بنیادی ندارد، نه شرقی مانده، نه غربی شده؛ هرهری مآب و چشم و گوش بسته از آداب و سنن و فرهنگ غرب تقلید می‌کند.جلال در این باره میگوید:«آدم غرب‌زده هرهری مذهب است به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی‌السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است!نه ایمانی دارد،نه مسلکی،نه مرامی نه اعتقادی،نه به خدا یا به بشریت،نه در بند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی،حتی لامذهب هم نیست هُرهُری است.آدم غرب‌زده، شخصیّت ندارد.چیزی است بی اصالت. خودش و خانه‌اش و حرف‌هایش،بوی هیچ چیزی نمیدهد. بیش‌تر نماینده‌ی همه چیز و همه کس است.آدم غرب‌زده، معمولاً تخصّص ندارد، همه کاره و هیچ کاره است؛ امّا چون به هر صورتی درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی، بلد است که در هر جمعی، حرف‌های دهن پر کن بزند و خودش را جا کند. شاید هم روزگاری تخصّصی داشته؛ امّا بعد که دیده است در این ولایت تنها با یک تخصّص نمی‌توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است. عین پیرزن های خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه‌ی سالیان، از هر چیزی مختصری می‌دانند و البتّه خاله زنکی‌اش را.(کتاب بخون دوست عزیز،کتاب بخون)من نمیتونم به همه ی عقاید احترام بذارم،چون احترام به عقاید پوچ و بی ارزش در واقع توهین به شعور خودمه

اگر یک دلیل قوی برای جدایی داری خوشحال باش چون اگه این اتفاق بعد از عقد یا عروسی یا بچه دار شدن میافتاد بیشتر ضربه میدیدی.....به هیچ وجه احساس تهی بودن نکن...خوشبخت بشی الهی

لطفا زیر ۳۵سال ریپلای نکنه ...متشکرم

خیلی کار خوبی کردی که الان با دلت کنار اومدی.

ضربه ی الان مثل یه دوستی بهم خورده اس اما اگه خدایی نکرده ازدواج و طلاق رخ میداد دیگه قابل جبران نبود.

البته به نظرم اشتباه کردی گفتی با کسی در ارتباطم.

چرا به خاطر اون تعهد و شرف خودت رو زیر سوال بردی.

سفت و محکم بهش بگو رفتارت رو نمیپسندم و تمام.

خدایا ممنونم بابت لبخندی که دوباره به لبم نشست.عیدی  عید غدیرم ،خوش اومدی روشنی قلبم.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز