من پدر مادر ندارم با خونواده شوهرم هم در ارتباط نيستيم خود شوهرم نميخواد البته .حالا من دو تا از بستگانم هستن كه دوتا خانوم تنهان اما درامدشون از ما كه سه نفريم بيشتره تازه من بچه كوچيك دارم مخارج بالا حالا من با اينا رفت و آمد دارم هر دوشون براي خودشون بسيار ولخرج اما واسه ديگران خسيس همش انتظار دارن بهشون خدمات بدي هر كاري دارن خريد دارن كمكشون كني مريض بشن برم هر وقتم بيرونيم انتظار دارن من مهمونشون كنم چون شوهر دارم ميان خونم بهترينارو جلوشون ميزارم اما خونه اونا بايد دست پر برم ادعاشونه كه بچمو دوست دارن دريغ از يه ساعت نگهش دارن يا يه دونه عروسك بخرن بايد ببرم بيارم وقتي هم كاري دارم كمك ميخوام پيداشون نميشه همشم ميگن خب كارگر بگير درحاليكه من ميرم كمكشون مثلا منم ميتونم بگم با آژانس بريد اما نميگم ديگه خسته شدم ازونور همش كنايه مثلا ميريم بيرون اينا واسه خودشون خريد ميكنن به من ميگن تو حسابگري شوهرتو پرررو كردي چرا نميخري چرا آرايشگاه فلان نميري چرا واسه خونت اينو نميگيري بعد سر غذا يا كافي شاپ يكيشون دست تو جيبش نميكنن چكار كنم نميتونم رفت و آمد نكنم از يه طرفم ديگه كسيو ندارم احساس ميكنم دارم گدايي محبت ميكنم خسته شدم