تو محوطه دانشگاه داشتم قدم ميزدم يهو خوردم به يه درختي ك از سنگيني برف شاخه هاش خم شده بودن پايين
واااااااي فكر كنيد رفتم تو درخت يعني پسرا غش كرده بودنااااا حالا گوله گوله برفم ميفتاد تو سرم انگار درخته باهام شوخيش گرفته بود منم مثل ماست ايستاده بودم ك پسرا ميخندن
باخجالت رفتم خوابگاه مانتومو عوض كردم ك شناسايي نشم
تو راه پله دانشكده پسرا منو ديدن گفتن وااااااي همون دختره ك رفت تو درخت😅😅😅
شاهدا ديدن درخته پا در آورده دنبالمه باهام ي عكس بگيره
ازتلوزیون اذان پخش می شدهمون موقع تلفن زنگ خوردمنم توفکراین بودم بلندشم نمازبخونم خواستم بگم الوو بلندگفتم الله اکبر😶مغزم موقعییت درست رو تشخیص نداد
اینو خیلی تعریف کردم تو سایت ولی بازم بگم😁
ترم1بودیم منو یکی از همکلاسیام(پسربود)سوار ی تاکسی شدیم
این اومد معرفت ب خرج بده کرایه مارو حساب کرد😆
موقعی ک داشتم پیاده میشدم اومدم با خودم مرور کنم چطوری ازش تشکر کنم اولین چیزی ک ب ذهنم رسیدو گفتم😐گفتم اقای فلانی بفرما بریم خونه😕😕😕
من یه بار داشتم ورق بازی میکردم با شوهرم و چند تا از اقوامشون فک کن چند ماه بود همو میشناختیم اونا چند دست بردن حرصم گرفت آخر بازی یه بیلاخ دراوردم 👍 الان بش فک میکنم میگم این چه کاری بود😐 اونا ترکیدن 😂
@کیمي-جوجو
ی بار سرکلاس استاد ب یکی از پسرل گف بیاد پروژکتورو روشن کنه این پسره قدش نمیرسید یکی از ته کلاس داد زد ممد اول نگهش داره بعد فشار بده😐😐😐😐
کلاس تو سکوت بدی فرو رفت😅😅😅
یه بار تو دانشگاه بچه های کلاس منتظر بودیم منشی گروه در گروه ادبیات رو باز کنه که بریم کارنامه هامون رو بگیریم بچه ها تو محوطه بودن دختر و پسر. من داشتم از جلوی در گروه رد میشدم دیدم در دفتر بازه سرمو از پنجره بردم بیرون و با صدای رسا داد زدم بچه ها بیاین خانوم مدنی وا کرده!!
