2410
2553
من یه موقع هایی کم میارم... اون لحظه ای که مادر شوهر یا خواهر شوهر یه چیزی میگن کپ میکنم نمیتونم جواب خوب بدم منظورم بی احترامی نیست منظورم جواب خوب و مناسب اون موقعیته
بعد میشینیم فکر میکنم میبینم چقدر جوابهای خوب میشد بهشون داد
خواهشا اگه کسی راهکاری داره بگه
من همیشه جواب دارم چه تو محیط کار چه خونه مادرهمسر اما خونه مادر شوهرم 90درصد اوقات جواب نمیدم و خودمو میزنم به نشنیدن... نباید بذارید با جواب دادن روشون بهتون باز شه ...همین قدر که بازه بسه

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2456
شهره جان منظور منو متوجه نشدی
منظور من حرفهای نامحترمانه خانواده شوشو نیست که جوابی داشته باشی
همین حرفهای معمول مثلا حرفهایی در مورد بچه دار شدن مهمونی دادن غذا درست کردن و ... با زیرکی طوری جواب بدی که خودت رو تبرئه کنی...
چند وقت پیش مادر شوهرم یه لباس بچه گونه که خواهر شوهرم برام سوغات اورده بود بهم داد و گفت حالا اگه دلتون میخواد یه بچه بیارین

منم گفتم من چکاره ام به پسرتون بگین ... تقصیر پسرتونه...

گذشت من و مامانم داشتیم از مادر شوهرم خداحافظی میکردیم مامانم گفت خونه ما هم بیاین.... سریع مادر شوهرم گفت تقصیر پدر شوهر دخترتونه که نمیایم... بعد رو کرد به من گفت فقط شما نیستین که بلدین بگین تقصیر آقامونه

خیلی خوب از حرف قبلیم استفاده کرد
میخوام منم اینطوری شم
2714
فرانک جان من کلا آدم کم حرفیم ولی همیشه خواهرهام بهم میگن تو حرف نمی زنیا ولی وقتی حرف میزنی دیگه همه رو ساکت می کنی!

مادرشوهرم زن خوبیه و من دوستش دارم، فقط یه مشکل باهاش دارم و اونم اینه که همیشه دوست داره همه چیزو بدونه، یا همیشه در مورد بچه می پرسید اون اوایل، منم دوست نداشتم هربار بهش بگم حالا بچه نمی خوایم یا براش دلیل بیارم تا قانع بشه! یه بار که پرسید گفتم حالا بچه نمی خوایم، گفت پس کی دیگه؟! منم گفتم هر وقت خدا بده، دیگه از من نپرسیده، از پسرش می پرسه. وقتی پسرش بگه نمی خوایم دیگه دنبال توضیح اضافه نیست ولی از من انتظار داره دلیل بیارم.

یا خیلی وقتا که یه چیزی میگه و من با همسرم هماهنگ باشم میگم پسرتون اینجوری خواسته دیگه چیزی نمیگه
مثلا من شیرم کم شده به پسرم شیر خشک میدم.هروقت میرم خونشون میگه وااااااااای بچم چند وقت دیگه مریضیهاش شروع میشه....!!!
منم هرچی براش توضیح میدم که منم با شیرخشک بزرگ شدم و طوریم نشد بی فایده هست
عزیزم من بهت خواهرانه میگم اگه بخوای به های اونا جواب هوی بدی حسابی زندگیت دگرگون میشه روتون به روی هم باز میشه سعی کن همیشه نشنیده بگیری اگه هم چیزی مثل همین بچه دارشدنتون بهتون گفتن خیلی عادی بگو انشالله ما که میخوایم خدا هم بخواد عالی میشه مامان برامون شما دعا کن هم جواب دادی هم پاچه خواریشم کردی
هرگز کوچیک شدن رو بهانه ی نبخشیدن قرار نده چون اگه قراربود کسی با بخشیدن کوچیک بشه، خدا اینقدر بزرگ نبود..........
یه مورد دیگه در مورد جاریمه

دختر جاریم یه چیزی دستش بود که باید از دستش میگرفتیم... خواهر شوهرم همون نزدیک بود... جاریم به خواهر شوهرم گفت تو بهش بگو بده حرف تو رو گوش میکنه... خواهر شوهر رفت سمتش هر چی گفت بده نداد.... خوب جاری ضایع شد من بودم سریع خودمو میباختم... اما جاری سریع گفت ... عجب دختری ... فکر میکردم احترام عمه شو لااقل نگه میداره...

چه خوب اوضاع رو به نفع خودش برگردوند...
ببین منم نمیگم کوتاه میام ولی سیاست مادرشوهریم خیلی خوبه اخرین عروسم ولی از اون 4 تای دیگه حرفم برو تره اخه من خیلی هوای مادرشوهرمو دارم مثلا اگه به من بگه که چرا بچتو لخت اوردی وای پهلوهاشو بپوشون الان سرما میخوره منم خیلی محترمانه بهش میگم مامان چرا الکی حرص میخوری باشه از دفعه دیگه اومدم حسابی میپوشونمش باشه همین
نمیگم وای سرما نمیخوره که اونم دوباره یه جواب بده
هرگز کوچیک شدن رو بهانه ی نبخشیدن قرار نده چون اگه قراربود کسی با بخشیدن کوچیک بشه، خدا اینقدر بزرگ نبود..........
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز