بچه ها من عقدم نامزدم دیشب گفت مادرمینامیگن مایه ماهه داریم خونه تکونی میکنیم فاطمه نمیادکمک (حالاچن وقت پیش تولدخواهرشوهرم بوده مادرشوهرم به نامزدم گفته به فاطمه نگو میاد تولد خواهرتو میبینه باتودعوامیکنه🙄🙄🙄)منم دیشب بهش گفتم چطور تولدونمیگه که دعوامون نشه ولی ازاونور سرخونه تکونی پرت میکنه؟؟؟؟؟؟حالا بهش گفتم باشه به مادرت بگو فردا هرموقع کارشون شروع شدبگن من برم یروز کمکشون کنم(فقط واسه اینکه دس ازسرم بردارن)حالا مادرش نگفته بهم(فقط بلدن الکی منوازچش بندازن)
یه ماههه چیکار میکنن مگه😯😯😯
به تو چه که اونا خونه تکونی دارن؟؟مگه خودش دختر نداره؟؟؟
خب توام کوزت نباش کارشون زشت بوده برو ولی کار زیاد نکن که دفعه بعد صدات نکنن !فقط جلو چشم.شوهرت کااااارررر کن😂😂😂
وای تو چقد درگیری ولشون کن تروخدا داری بهترین روزای عمرتو الکی الکی زهرخودت میکنی
كاخ سفيدو مگه دارن ميتكونن
چن بارتاپیک میزنی
دایورت کن خواهر ناخون کوچیکه بچه نداشتت هم نمیشن😁
اولا شوهرت نباید قضیه تولد رو میگفته وقتی گفتن بهت نگن چون اینجا دلخوری پیش میاد،بعد ادم ها همدیگر رو مال کار حتما میخوان😉
چرا ازالان وا میدی؟؟؟
ایناازالان اینن فرداتوزندگیت بیچارت میکنن ضعیف نباش اینقدر دختر
اصلا این حرف هم لازم نبود بزنی
باید میگفتی من دوست ندارم تو کارای دیگران دخالت کنم. بگو بعدا هم برای خونه تکونی خودم به کسی زحمت نمیدم.
مادر شوهر من گفت 5 شنبه دخترا میان خونه تکونی میگفتن خبببب دیگه چه خبر😂😂😂😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
10 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
