من تمام بارداریم رو تنها طی کردم حتی تنها سیسمونی خریدم چون مامانم پول نداشت یعنی داشت ولی چون برادرم بیکار بود خرج زندگی اونا رو میداد
دهنم صاف شد اوائل به دنیا اومدن پسرم...
این بماند که سر یه مسئله کوچیک بین من و برادرم چند ماهه شکر آبه!
دیشب مامانم کلا زنگ نزد بهم منم زنگ نزدم چون خواب بودم! صبح بهش زنگ زدم گفت چند روزه درگیره زن دوست مهدی(برادرم) هستیم! تعجب کردم حسودیم شد دلم گرفت ولی چون تصمیم گرفتم آدم دیگه ای باشم هیچی نگفتم ولی دلم سوخت