2733
2739

میشناختمش 

صدای غمگینش را میشناختم 

میدونستم این صدای غمگین با اشک هاش همراه میشه

اما نمیدونستم اشک های خودمم روون میشه

دلم سوخت

برای خودم 

برای اون

برای شرایط و فاصله طبقاتیمون

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

جوابی شنیدم که هیچ وقت نفهمیدم چرا 

ولی گفت میشه با هم دوست بمونیم

گفتم نه ؛من نقشه انتقام گرفتم که اشکش را دربیارم 

دیگه دلیلی نداره

اما پیامک هاش هم چنان ادامه داشت .که باعث شد چتدین بار بیاد دانشگاه دنبالم و کلاس ها را بپیچونیم و بریم بیرون

و عشقی را حس کردم که اصلا مثل حس قبلی نبود

مردی که شغل خوبی داشت؛هیکل ورزشکاری؛خوش پوش با عطرهای خوب و نگاه خشن و جذاب و دست خای مردونه ای که بهم حس امنیت میداد 

نمیخواستم دست هامون جدا بشه.

نمیتونست دنده عوض کنه

چون نمیذاشتم دست هاش  را از دستم بیرون بکشه

2728

و این عشق ادامه یافت

حس عمیق

روزایی که میومد زیر پنجره اتاقم بدون اینکه بهم بگه حسش میکردم

دستم را میگرفتم به قفسه کتابخونه میرفتم روی شوفاژ اتاق و از پنجره نگاه میکردم میدیدم زیر پنجره س

اما امان از خواب هام 

همیشه خوابم تکرار میشد

تو خوابم اون میرفت 

آهسته آهسته

اما من میدویدم و صداش میکردم 

اما نمیشنید 

اما نمیرسیدم بهش

به قدری اشک میریختم که از خواب میپریدم و بالشتم خیس بود

و این گریه ها کم کم به درد قلبم تبدیل شد

تا اینکه کم کم عوض شد 

کسی که همیشه موقع سوار شدن بهم گل میداد

حرفاش بوی جدایی میداد

میگفت عاشفتم اما نمیتونم باهات بمونم 

میگفت شرایط مالیم مناسب نیس و قسط زیاد دارم

گفتم اشکال نداره برام مهم نیست

گفت نمیشه n هنوز عاشقته

زنگ میزدم به n التماسس میکردم باهاش صحبت کنه 

هر دفعه قهر میکرد و میرفت و بعد از 6ماه برمیگشت 

درست زمانی که گریه های من کمتر میشد 

بهم محبت میکرد و میگفت دوری من سخته براش 

و من تو ابرها سیر میکردم

این قضیه 8سال هر 6ماه تکرار شد

و من کسی را جایگزینش نکردم

اما کمابیش از دخترایی که باهاشون دوست میشد خبر داشتم

اما دل کندن برام مقدور نبود

8سال گریه کردم.8سال تنها اون تو ذهنم بود

تو این مدت n رفت خارج از کشور

و بهم گفت من تو را حلال کردم

اینقدر از گریه ها و بدبختی من و ذلت من تو این 8سال باخبر بود که ففط دلداری میداد

2738

من هم چنان شاهد خیانت هاش بودم

روزی که خیانت جنسی اش را فهمیدم اون روز حس کردم روحم از بدن جدا شد

اول مثل تمام کسایی که خیانت میبینن هنگ کردم 

بعد توجیه کردم که شاید دروغ

بعد کم کم باور کردم.بعد زجه زدم 

خودم را زدم 

خدایا 

عزيزم داستانت براي من خيلي جالب بود

الان تنهايي؟ 

اون چي ازدواج كرده؟

اميدوارم خوشبخت و پيروز باشي💪🏼💪🏼💪🏼🌸🌸🌸

دوستان تيكر بارداري نيست 😎😎😎 خدايا شكرت 🌸🌸🌸درضمن بدونيد دنيا ارزش هيچ چيز رو جز شاد زندگي كردن نداره 😀😀😀 پس فراموش كن 🙃🙃🙃 لبخند بزن 😆😆😆 برقص💃🏻💃🏻💃🏻 و درپي آزار كسي مباش 🗣🗣🗣 دوستون دارم بي منت♥️♥️♥️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز