خب من شروع میکنم یه بار صب میخاستم برم دانشگاه از عجله ش و ر ت وکه با شلوار بیرونم دراورده بودم یه جا پوشیدم دانشگاه وقتی تو حیاط دانشگاه داشتم با دوستام قدم میزدم یهو یه چیز صورتی از شلوارم دراومد افتاد جلو پام منو میگی جالب اینجاس به گردن نمیگرفتم انگار مردم چش نداشتن تا چند وقت پسرا میگفتن خانوم فلانی خاک تو سرم