تا اینکه روز عروسی اون دختر سر میرسه و همه خوشحال و خندون بودن و از همه جا نقل و نبات می ریخت و صدای دهل از همه جا به گوش می رسید..
.حتی مادر همون دختر برای نازگل و گلی دو دست لباس عشایدی هدیه میاره ...و گلی واقعا تو اون لباسا خوشگل میشه...دو دست لباس ابی اسمونی...با گل های سرخابی و دستمال دور سر که پر از نقش و نگار و زرق و برق بود....مرد که می بینه عروسی اون دختره به این زودی برپا شده بدتر غیض می کنه و به دونفر می سپره که نازگلو بدزدن...چون بانی این فتنه رو اون می دکنست و حالا می خواست یه گوشمالی درست حسابی بهش بده.