2726
عنوان

"بی بی گل"

| مشاهده متن کامل بحث + 57778 بازدید | 1067 پست

تا اینکه اباجی که دید دست تنها مونده و از کمک خبری نیست خودش استین بالا زد...اینم بگم که خاله  و مادر بزرگ بی بی گل چند روز پیش برای کمک اومده بودن که با رفتتر بد شوهرش و زن دوم  بدای نشکستن و از بین رفتن همون کم مونده های احترام پیشین‌..محترمانه پا به فرار گذاشتن...گذشت و گذشت و کم کم صدای جیغ های زن دوم کم شد و عوضش صدای جیغ یبچه تازه به دنیا اومده خ نه رو پر کرد...یه پسر کاکل زری..سرخ و سفید!

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

استارتر بگو بقیشو لطفا

خدا جونم سلام . خدایا خیلی ممنونم به خاطر تمام چیزهایی که بهم دادی . خدا جونم لطفا دوباره معجزتو نشونم بده .خدایا معجزه میخوام یا حضرت زهرا خودت قول دادی بهم  خدایا خودت میدونی منظورم چیه

وقتی صدای گریه و شادی اونر خونه رو پر کرده بود مادر بی بی گل از شدت درد غش کرده بود و دیگه صربه های اباجی هم تو صورتش جوابگو نبود ....خواهر بزرگترش که ترسیده بود و رفت از اونور خونه قابله رو کشون کشون اورد اونور خونه..قابله که از گرفتن  انعام چاق و چله حسابی خوشحال بود...با خرسندی و شادی به اون سمت اومد ولی با دیدن حال خراب و درد و غم و ماتمی که هیچ شباهتی به اتاقی که چند قدمیش بود نبود‌...حالش خراب و بد شد

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
2728

بااینحال زود دست به کار شد....گره  ای که گوشه روسریش رو زده بود باز کرد و یه پودری از توش دراورد و جلوی دماغ مادر بی بی گل گرفت...مادر بی بی گل چند لحظه بعد بهوش اومد...ودوباره جمع به تکاپو افتاد...قابله سریع دست به کار شد و هر فنی بود به کار گرفت تا بچه رو از بدن اون مادر نیمه جون بکشه بیرون....و بعد یکساعت سختی و درد ...صدای جیغ یه بچه از اون خونه هم بلند شد...یه کاکل پسر...سفیدی و زیبا...یه پسر بچه درشت که حتی قابله هم از دیدنش سر ذوق اومد...

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

این خبر که زن اول هم پسر اورده مثل بمب تو خونه پیچید....یه پسر خوشگل که همه در مقایسه بی چون و چرا می گفتن بچه مادر بی بی گل خوشگل تره...و حتی پدر بی بی گل با دیدن بچه و سختی زنش اون سنگی که جلوی مهرش رو به مادر بی بی گل می گرفت و شکست و دریای محبتش  ایندفعه مواج ..به سمت اون روان شدو حتی پول بیشتری به قابله داد....قابله هم یه چشم نظر کوچیک اویزون قنداق بچه کرد و بقچشو برداشت و شالشو سفت کرد و روان به سمت خونه شد

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

همین کم کم..حسادت زن دوم رو زیاد کرد.....جوری که دست به هرجادو و جنبلی زد که زن اول از چشم شوهرش بیفته..ولی نیفتاد..و هر روز که می گذشت این ارزو تو ذهنش پررنگ تر می شد که دخترا و اون پسر بدبخت بشن و بمیرن..و همه تلاشش رو هم برای این کار میکرد...از جمله اینکه برای دختر دوم طاهره(مادر بی بی گل)...که اسمش نازگل بود یه خواستگار معدفی میکنه..پسرم پولدار و خانواده دار بوده...و طاهره ساده این خواستگاری رو به حساب خیر خواهی اون میزاره ولی نمی دکنست چه اشی براش پخته....هیچکس نمی دونست که اون پسر پولدار ..خوشتیپ...خانواده دار اصیل...یه مریض روحیه که مادرش کل فالگیرا رو دعانویس هارو دور زده تا پسرشو درمان کنه...ولی نشده...و زن دوم هم که اتفاقی اینو میفهمه به یه فالگیر پول میده که به مادر پسره بگه  اگه یه دختر با مشخصات فلانی بگیره ..پسرت درمان میشه..اونم دست میزاره رو نازگل بخت برگشته ...چون صورت گرد و خال کنار لب و ماه گرفتی رو مچ و پدر ملاک و دومین دختر از ۷ دختر ویزگی های اون بیچارا بوده

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

طاهره و همسرش  هم که می بینن این خانواده  هم خوب هستند و هم اسم و رسم دارو از همه مهمتر این همه پیکر نازگل ..دختر بره اش رو بی خبر دست گرگایی میده که بی رحمانه براش دندون تیز کرده بودن....

فقط یه هفته کافی بود که نازگل بفهمه چه بلایی سرش اومده

پسره وسواس شدید داشت جوری مجبور میکرد نازگل رو روزی ۵ بار بره حموم...سر جابه جایی وسایل خونه ..اونم یک میلی متر نازگل رو تا سر حد مرگ میزد....ولی مگه همین بود...

کافی بود نازگل یه اه بکشه تا به جونش بیفته...هرچند با احتساب همه اینا دلیل خیلی از سیلی هایی هم که میخورد نمی دونست

.مادر شوهرشم که دید پسرش بهتر نشده...به جای اینکه به جون فالگیر بیفته ..دنیارو به کام نازگل زهر تر کرد..

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

خانما من شارژر گوشیم خرابه..هر لحظه احتمال داره خاموش بشه..معذرت میخوام...

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730