و اما این چند روز
کلللللی. کار کوچیک و بزرگ انجام دادم
یه دامن برش زدن و ۷۰ درصد کارشو انجام دادم، یه کش برای بخشی از پشتش بگیرم و یه روز پاش بشینم تمومه
ظهر اگه بشه برم یه دستگاه بخور بخرم برای صورتم
قبلش از میوه فروشی مسیرم یکم برای خونه خرید کنم.
دیروز رفتیم باغ و کلی البالو جم کردیم، دیشب هسته هاشو گرفتم گذاشتم یخوال با شکر، شب برم بزارم شربتش درست بشه
برنامه امروز بازار پارچه لغو شد، افتاد هفته اینده، ( نزدیک۴ ماهه دلم میخواد برم این بازار پارچه رو، باید یه لیست از پارچه هایی که میخوام رو بنویسم،که اونجا بتونم از خریدم و وقتم بهترین استفاده رو ببرم)
فردا و پس فردا شیفت کاریمه
پنج شمبه شاید بریم مجدد باغ، البالوچینی
کلییییی کار خورده ریز که ذهنمو لبریز کردن و نمیزارن فکرمو جم کتم، باید بشینم براشون برنامه بریزم.
راستی این مدت همسرم به طور جدی ازم خواست کمتر تو خونه کار کنم،گفت تو همش میگی کار دارم، یکم وقتتو خالی کن، باید روی این موضوع جدی فکر کنم، خواهرمم دیروز بهم گفت تو زیادی کار میکنی و سرتو شلوغ کردی،
یکم تایمتو خالی کن تا انقد همیشه در حال غکر کردن و برنامه چیدن نباشی.
باورتون میشه من گاهی عصر که میخوام بخوابم چشمام روهمه دارن فک میکنم بیدار شدم اول این کارو بکنم
، بعدش اون، همش ذهنم داره برنامه میریزه که وقتم هدر نره