سلام بچه ها عیدتون مبارک🌸🌸🌸🌹🌹🌹🌹💓💓💓
ما دیشب یه جشن کوچولو گرفتیم،البته فقط جشن خوراکی بود😀. بعد خواب عصرمون بلند شدم کیک درست کنم دیدم شیر نداریم.
دخترا میز تولدتون خیلی قشنگ بود😍😍😍
همسر رفتن بیرون و شیر گرفتن.
کیک رو اماده کردم گذاشتم بپزه، پفیلا درست کردم
میز رو با بادکنک تزیین کردم( مال جشن روز مادر هست که واسه مامانم دوماه پیش گرفتیم هنوز ۴ تاشون زنده مونده بودن😀، البته اخر جشن دوتاشون ترکیدن ولی بازم دپتا زنده داریم. اینا دیگه بادکنک نیستن لاستیک ماشینن ماشالله😊).
پفیلا رو گذاشتم رو میز، رفتم بقیه خوراکیا رو اماده کنک.
پدر و پسر هی اجازه میگرفتن چندتا برمیداشتن، دیدم فایده ای نداره اینا چشمشون دنبال این پفیلاسا، گفتم اون ظرف پفیلا و بخورن و دوباره دست کردم ولی اینبار پفیلا رو تو قلمرو خودم تو اشپزخونه نگه داشتم.
تخمه و یه مقداری از باقیمانده شیرینیام رو چیدم تو ظرف شمع کوچولوهامو اوردم، کم کم کیکمم حاضر شد، یه بشقاب میوه هم برش زدم و یه میز چیدم،
یکم عکس گرفتیم بعدشم به میز حمله کردیم😎😶.
زیر پای مادر دیدیم. زندانی ها دیدیم و یه انیمیشن دیدیم.
بعدشم خوابیدیم
امروزم قراره برای نهار پیتزا درست کنم، فعلا منتظرم خمیر مایه م عمل بیاد
راستی یه فصل دیگه از کتاب طهارت رو دیشب میخواستم بخونم.
ولی چون تو خواب وبیداری بودم و متنشم نیاز به تمرکز داره یکم خوندم دیدم استفاده کامل رو نمیبرم،این شد که گذاشتمش کنار و خوابیدم
انشالله امروز فصل دومومیخونم
راستی دیشب همسرم دلر ( املاشو بلد نیستم همون که دیوارو سوراخ میکنه) اوردن، انشالله امروز پرده اتاق پسر رو نصب کنیم و یه تغییر دکوراسیون اونجا بدیم.