بالخره همه پستای این چن روز رو خوندم.
این اخر هفته خداروشکر به واسطه اومدن نعمتهای زندگیم، عالی گذشت😍😍😍.
مامان بابام پنج شنبه اومدن، غروب اومدن خونه ی ما، منم به صرف اش خواهرامو دعوت کردم و همه دور هم بودیم، کیک و شیرینی هم گرفتیم و با بادکنک تزیین کردیم حال رو. خدارو شکر یه شب خوب و قشنگ شد،
صب جمعه همه رفتن حرم ،و من موندم با یه عالمه جوجه تو خونه😍. تا ظهر برگشتن و با هم رفتیم یه دور خرید، بعدشم همگی رفتیم نهار خونه خواهرم. بعد نها. استراحت کردیم و سر شب رفتیم با مامانم و خواهرام رای دادیم، انقد اونجا شلوغ کاری دراوردیم و خندیدیم که اقایی که تفنگ داشت اومد تذکر داد، ولی مگه اینا بیخیال میشدن، 😂.
اینجور وقتا از ته دلم میخوام کاشکی هممون تو یه شهر بودیم، انقد پخش و پلا نبودیم، خواهرام بهترین دوستامن و وقتی جمع هستیم واقعا خوش میگذره.
بعد رای گیری همه رفتن واسه خرید،ما هم خونه همکار همسرم شام دعوت بودیم رفتیم اونحا، هر چند واقعا دیروز روز شلوغی بود ولی لباسامون رو مرتب کرده بودم و اماده، رغتیم مهمونی با وجود لینکه روز شلوغی رو گذرونده بودم و واقعا انرژیم تموم شده بود ولی خداروشکر اونحا خوش گذشت.
امروزم که سرکار نرفتم خونه، لباسا رو اتو کشیدم، خونه مرتب و تمیزه.
برای شام مهمون دارم ولی همسرم گفت هیچی درست نکنی ، مهمون میاد درست میکنه( خواهرزاده همسرم هستن و باهاش راحتبم،ولی من بازم دلم نمیخواد مهمونم کار کنه،احتمالا خودم یه چیزی درست کنم)
امروز کار خاصی ندارم تا غروب، اگه بشه مانتو عیدمو برش میزنم😍😍