امروز ۳روزه که خونواده ی شوهرم از شهرستان اومدن خونمون ۴نفرن.همش روی گاز و ظرفشویی ام بخدا با ۲تا بچه اصلا وقت ندارم بشینم یه لحظه هی ذرت و ذرتم چای میخوان از آدم.جامونم که انقدر تنگه منو شوهرمو دخترم شبا میایم توی اتاقی که توش پر از وسایل و تخت ۲تا کمد و لباس هستش کلن ۶متره اتاق و من از بس جا نیست میچسبم به دیوار میخوابم حالا اینا به کنار کاری ندارم.شوهره بیشعورم عوض دستت درد نکنه میگم چرا اصلا به من محبت نمیکنی همش سرش تو گوشیشه بعدش خوابیدو منم گریه کردم از غصه اونم پاشد کوبید تو سرم عوض دستت درد نکنه خاک توسره من که کناره همچین آشغالی موندم😭😭😭