مادران فرشته های آسمونی بیاید

من حتی دلم نمیاد بچه دیگه بیارم همش عذاب وجدان فرشتمو دارم میگم الان فرشتم میگه مامان مواظب من نشد ولی یکی دیگه رو آورد

اصلا دلم نمیاد لباسا و وسایلاشو حتی بچه دیگمم بپوشه

الان که شماها گفتین میبینم فقط ماها درد همدیگه رو میفهمیم بقیه میگن بچه دیگه بیاد فراموش میشه

ولی نه نمیشه

ده تا بچه هم بیاد جای فرشته منو نمیگیره بچه اولم بود انگار قلب من بود بخدا منم از اون روز مردم فقط یه جسم بی روح داره میگرده

عین مرده هام

دلم برای لگداش خیلی تنگ شده

از خدا خیلی دلگیرم...

خیلی دلتنگ فرشته کوچولومم...دلم براش خیلی تنگ شده..

آرامش من با اون رفت خدام خودش میدونه

قلبم به درد اومده...انقد دلتنگتم مامانی

کاش میدونستی مامان چقد عاشقت بود

تو حسرت دیدنت موندم مامانی

کاش زودتر قیامت بشه

یه دل سیر بغلت کنم

بوت کنم بگم چقد منتظرت موندم

تو جوونی پیر شدم فرشته کوچولوم

شب و روزم با فکر به تو میگذره..

همین غم برای کشتن دلم کافیست

همین که دوستت دارم ولی ندارمت...واقعا دل من کشته شد

هر روز چشام با اشک و گلوم با بغض پر میشه

جای خالیت روز به روز بیشتر دیده میشه

کاش کسی درد منو میفهمید

دلم انقد به درد اومده‌ میخوام بلند بلند گریه کنم ولی نمیتونم

کاش کوچولوی من بفهمه مادرش چقد بی تابشه چقد دلتنگش

میخوام بخوابم و صبح بیدار نشم

برم پیش نی نی کوچولوم که قد زمین و آسمون دلتنگشم..

مامان آرسام منم دیروز رفتم سر قبر بچم البته سر قبر قلبم...چون من قلبم رو اونجا دفن کردم تمام وجودم روحم اونجاست زیر خاک..تو اون جای کوچولو

منو تو یکی هستیم قلبامون به درد اومده دردامونم فقط خودمون میفهمیم...

من حالم خیلی بد..داغونم

اگه فرشتم مونده بود الان ۲۲ روز دیگه میومد بغلم

خیلی حالم بد

خدایا خیلی ازت دلگیرم

تو قیامت فقط میگم چرا...

انقد تو حسرت دیدن بچم هستم که میخوام همین فردا قیامتت به پا شه..

مامان آرسام بچه تو به چه علتی قلبش نزد؟

برا من که هنوز علتشو پیدا نکردن جواب پاتولوژی هم که گرفتیم هیچی نبود

من که هر هفته دو تا دکتر میرم ببینم کسی چیزی میگه ولی هیچکدوم از دکترا چیز خاصی نگفتن همینجوری عین گیجا دارم میگردم

نمیدونم قلب فرشته کوچولوم یهویی چرا دیگه نزد

قرار بود ۹ روز دیگه بیاد بغلم

ولی نیومد

امروز که پنجشنبس دارم میرم پیشش بلکه یکم دلم آروم بگیره

الهی فدای کوچولوهامون بشم

مامان آرسام میگم آخرین لحظه چطوری باهامون خداحافظی کردن

تو دلشون چی گفتن

وقتی یاد اون لحظه میفتم داغون میشم جیگرم آتیش‌میگیره

فرشته من مادرت لیاقت مادری نداشت فکر کردم داری شیطونی میکنی نگو با لگدای محکمت میخواستی چیزی بگی 

کاش اینطوری مجازاتم نمیکردی خدایا...دارم میسوزم

آخه دردمون یکیه عزیزم

بایدم مثل هم فکر کنیم

دلم برا خودمون میسوزه

فکر نکنم ماها انقدر گناه داشته باشیم که مجازاتش این باشه

داغ بچه خیلی سخته...وداع با جان آسان نیس اونا جون و روح ما بودن

من که این روزارو دارم با آرامبخش میگذرونم عین آدمای گیجم...هر از گاهی جلوی آینه چشمم به شکمم میفته از درون میشکنم

راستش هنوزم باورم نشده..دست به چیزای سنگین نمیزنم بعدش میگم وای من که باردار نیستم بچه ندارم

تازه اون موقع باز دردم تازه میشه اشکام سرازیر میشه