بعد از اينكه از عقد برگشت گفت بيا بريم شام بيرون
نه حرفى از اونجا زد نه من چيزى پرسيدم
از پنجشنبه تا ديشب ديگه اون آدم هميشگى نبودم باهاش
حرف زدنم در حد سلام و خدافظ و شام آمادست و اينا بود
شب هم جدا تو اون يكى اتاق ميخوابيدم
تا اينكه ديشب اومد گفت ميخوام باهات صحبت كنم
اصلا حرف زدنش عين هميشه نبود
گفت خيلى بى محبت شدى بهم،من عقد رفتم ولى شام نموندم بخاطرت،يه ذره رقصيدم فقط اونم واسه اينكه برم پول بدم دست عروس داماد،مشروب نخوردم،همينكه زود پاشدم مامانمو خواهرم كلى ناراحت شدن تو بايد اينارو هم ببينى
ميخوام به داييم بگم با خونوادم صحبت كنه روز مادر بريم خونشون قال قضيه كنده شه
ميدونم تو هيچ حرفى نزدى بهشون ولى اونا اينجورى ان ديگه بيا بريم شده معذرت خواهى كن بخاطر كار نكرده كه فقط اين دعوا تموم شه
منم گفتم بخاطر كى بيام بريم؟
بخاطر تو؟
تويى كه به من ميگى خونوادم ناراحت ميشن بخاطر همين ميرم تو ناراحت ميشى بشو
تويى كه ميگى تو چه گلى به سرم زدى كه بخاطرت نرم
تويى كه ميدونى من هيچ كار نكردم بعد بازم طرف اونارو ميگيرى
تويى كه هيچ ارزشى واسه من قائل نيستى
گفتم من بخاطر رفتنت ناراحت شدم
ولى اگه ميرفتى اون حرفارو نميزدى انقد دلم نميشكست ازت
خلاصه انتظار داشتم عين هميشه بعد اينكه حرفمو ميزنم اونم قاطى كنه
ولى نكرد در كمال آرامش گفت حق باتوئه من عصبانى شدم يه حرفى زدم ناراحت نشو تو بهترينى تو گلى ازين حرفا،تو گذشت كن بخاطر خودت و من و زندگيمون
اين رفتار از شوهرم فوق العاده بعيد بود بنظرتون منظورى پشتشه؟چون شوهر من بعد از اينكه منو كتك زد و دندونم شكستو قهر كردمو داشتم جدا ميشدمم اينجورى حرف نزد،يعنى آدمى نيست كه بخواد از دلت دربياره