سلام بچه ها چند هفته پيش شوهرم صبح از ماموريت برگشت خونه سر راه حليم خريده بود صبحانه حليم خورديم و رفتيم خونه پدرشوهرم مادر شوهرم پرسيد صبحانه خورديد من گفتم اره جات خالى حليم خورديم تا اينكه دوباره براى صبح امروز همسرم حليم خريد و دوباره امروز رفتيم خونه پدرشوهرم دم در شوهرم گفت دوباره نرى بگى صبح حليم خورديم سرى قبل گفتى داستان درست كردى گفتم مگه چى شده گفت مادرم فوش داده به بابام گفته خاك تو سرت ببين نصفه تو هست نكردى يه روز برى براى من حليم بخرى حالا جالب اينه مادر شوهر من زودترين تايمى كه از تو رخت خوابش مياد بيرون نه صبح هست من موندم اخه ادم براى شكم هم حسودى ميكنه ؟
ولی همه ی زناهمینطورناااا!!!حسودی نکرده که،من امروزفهمیدم برادرشوهرم برای بچش یه تولدگرفته بیاوببین،بعدخداشاهده بدون اینکه ناراحت بشم وحسودی کنم به شوهرم گفتم خاک توسرت یه تولدم نتونستی بگیری😐😆هیچ ححسادتیم درکارنبود،فقط احساس کمبودمحبت کردم