دوماه موند خونه باباش
من اون موقع دبیرستانی بودم
امیرعلی ساکت و اروم یهو باز با دیدنش مادرش گریه هاش سروع شد
ارزو خیلی دوسش داشت و همش میگفت وقتی من نبودمم انقد گریه میکرد؟
شبا تا ساعت 3 یه بند گریه بود
یادمه یه شب انقد گریه کرده بود نافش ورم کرده بود
دکترا هم میگفتن چیزیش نیست
کم کم ارزو پاهاش جون گرفت
درد وحشت ناک سینش شرکع شده بود
از درد گریه میکرد
سینش عفونت کرده بود
هربارم دکترا یه چیز میدادن ولی هیچ تاثیری نداشت
تا اینکه (اینجا یه روش درمانیه خانوما دقت کنین) دکتر بهس انتی بیوتیک داد و سرم شستوشو
گفت هربار قبل و بعد از شیر دادن به پسرت شینتو خوب شستو شو بده
مدتی گذشت و ارزو درد سینشم اروم گرفت
دکترش میگفت خوب شدنش یه معجزه بوده
میگفت وقتی دیدتش کاملا ازش ناامید بود
میگفت احتمال خوب شدنشو 10 درصد پیش بینی کرده بود
ولی ارزو تونسته بود دووم بیارع
ازمایشتی هفتگی ارزو شروع شده بود
هر هفته تا 6 ماه ازمایش میدادو دارو مصزف میکرد
تا اینکه اون روز خوب رسید که دکتر بهش گفت دیگه تموم شدو تو درمان شدی
گفت حالت خوب شد ولی ذیگه هیچ وقت نمیتونی بچه بیاری
کفت عوارضش تا اخر عمرت با تواِ
گفت این پا دیگه برات اون پای قبلی نمیشه