یکی از اقوام ما وضع مالیش خییییلی بده مریضه کلی خرج دوا دکترش میشه اطرافیان هرماه کمکشون میکنن که بتونه داروهاشو بخره هر کی هم میره خونش براش برنج و چیزای دیگه میبره درآمد ندارن.گلریزان کردن تا بتونه خانه رهن کنن اول ۵ نفری توی ی اتاق بوگندو زندگی میکردن با پسر و دختر بزرگ.منم گاهی هر چه درتوانم بود کمک میکردم چند روز پیش شنیدم برا پسر ۲۰ساله اش زن گرفته.چند روزه همه تو شوک رفتن بجای اینکه پسرش بره سرکار تا خانواده و خواهراشو از فلاکت نجات بده رفته ی نون خور ۱۵ ساله به خونوادش اضافه کرده.جالب اینکه مادره با افتخار میگه برا پسرش خواهرزادشو گرفته. من که دیگه تصمیم گرفتم به هیچکس کمک نکنم از هر کس هم پرسیدم گفتن ما هم دیگه به اونا کمک نمیکنیم