من دخترم...خالقم بع نامم سوره نازل کرد...در تقویم روزی را بع نامم ثبت کردند...با تمام مردانگی هایت هیچگاه نمیتوانی بفهمی...صورتی برایم یک دنیاست... نمی دانی عشق به لاک قرمز را...گریع کردن بدون خجالت را... درکش در توانت نیست :) منم لیلای عشق و زلیخای انتظار...من دخترم چک نویس هیچ احساسی نمیشوم...دخترم و دخترانع میخندم پس مرا کع خندان میبینی...برچسب هرزگی بر پیشانیم نزن...دخترم و دخترانع ناز میکنم ، دخترانع حسادت میکنم...آری من همان دختریم کع نگاهم بر باد میدهد غرور مردانع ات را... 😏
درحادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبه رو می شویم! "اولحسین (ع)حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شودتا آخر میایستدخودش و فرزندانش شهید میشوندهزینه انتخابش را میدهدو به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهداز آب میگذرد، از آبرو نه" دوم : یزیدهمه را تسلیم میخواهد مخالف را تحمل نمیکندسرِ حرفش میایستد نوه پیغمبر را سر میبرد بیآبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد"سوم:عمرسعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است هم خدا را میخواهد هم خرماهم دنیا را میخواهد هم آخرت هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید راهم اماراتِ ری را میخواهد، هم احترامِ مردم رانه حاضر است از قدرت بگذرد، نه از خوشنامیهم آب میخواهد هم آبرودستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی استکه به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد، نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هستمن بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم
طبیعت و حیوونا ارث پدر و مادر مارو نخوردن پس بهشون ظلم نکنیم .زباله هارو فقط تو سطل زباله بندازیم و به حقوق حیوانات احترام بزاریم .ادبهر ادمی نشون دهنده تربیت خانوادگی اون ادم هست اگه کسی بی ادبی کرد و جوابشو ندادم واسه اینه که با عشق براش گزارش زدم و سپردمش به نی نی یار .بیایید احمق هارو را معروف نکنیم و با ابلهان بحث نکنیم .خدایا مرسی که همیشه شاد, سالم و خوشبخت ترین بودم 💖💖
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...!!!نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...!!!نه در اخبار حرفی زده میشود...!!!نه خیابانی بسته میشود...!!!و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...!!!تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...!!!دخترم تنهاتر...!!!و پدرم کمی شکسته تر...!!!اقواممان چندروز آسوده از کار...!!!دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...!!!راستی عشق قدیمم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!!!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...!ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد...!!!و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...!!!من میمانمو و خدا،بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...!!!