خدا حافظ 30 سالگی و سلام بر 31 سالگی
خداحافظ دهه ی 20 . بیشتر اتفاقات مهم زندگی ام در این دهه اتفاق افتاد . گرفتن مدرک دانشگاهی ام- رفتن به سرکار-عاشقی ها و شیطنت ها در کنار بهترین دوستم- نامزدی- عقد- ازدواج- ادامه تحصیل برای ارشد. وقتی که فکر می کنم می بینم بهترین و مهم ترین دوران همین دهه بود که سپری شد . اصلا فکر نمی کردم روزی وارد دهه ی 30 بشم فکر میکردم تو دهه 20 مادر میشم ولی انگار مادر شدنم سهم بحران 30 سالگی ام است. ای خدا همیشه فکر می کردم 18 ساله می مونم . درسته که الان اون روحیات و احساسات اون دوران با خود دارم ولی دیگه نمی تونم خودمو گول بزنم چهره ام گواه این موضوع است. به مروز با افزایش سن در این دهه چروک های دور چشم هم نمودار میشه – سفیدی موها بیشتر خودشون رو نشون میدن ای خدا یعنی از امروز من وارد 31 سالگی شدم . چند روز بود که بابت این موضوع دپرس بودم . نه اینکه روی سنم حساسیت داشته باشم نه چون هرجا می رم سن واقعیمو بیان می کنم ولی برام قابل قبول نیست بگم سی و یک ساله ام یه کم سنگینه و هضمش برام سخت. نمیتونم فکر کنم چند سال دیگه 40 ساله میشم. باورم نمیشه چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که برای مدرسه رفتن بال بال میزدم وقتی اسممو تو سایت سنجش دیدم چقدر ناراحت شدم که باید کیلومترها از خونمون دور بشم انگار سهم من توی غربته دانشگاه و ازدواج حتی قبلترش مدرسه نمونه دولتی توی غربت