تجربیات رفتار با مادر شوهر و خانواده شوهر

كلا به نظرم رو بدي پررو ميشن 

من که رابطم رو خیلی کم کردم.در حد دو سه هفته یک بار رفتن.تماس تلفنی هم اصلا.

نمیدونم کار درستی میکنم یا نه

محبت، سكوت، احترام، مخصوصن تو خونه خودشون. جوابگويي نكردن. كادو... حسادت نكردن به رابطشون... نتيجش اين شده كه الان بشدت احتراممو داره هميشه هم ميگه دوست دارم 

من بعد از ۴-۵ سال فهمیدم که هر چقدر خوب بودن نباید باهاشون صمیمی بشی و باهاشون باید عین خودشون رفتار کنی

من به این نتیجه رسیدم که از روز اول نباید بری تو دست و پای طرف یکم فرصت بدین ببینین طرف جنبه شو داره بعد شروع کنین محبتای بیش از حد کردن من ازین غلطا زیاد کردم پاشم خوردم بدجوری هم پاشو خوردم 

یکی دیگم این که هیییچ وقت هییییچ وقت برا خانواده شوهر درد دل نکنین اگ یروز خوبی شوهرتو گفتی فوری میکوبن توسرت عههه حالا خوب شد؟اونروز که فلان بود 

فاصله رو هم باید حفظ کرد نه زیاد صمیمی نه زیاد غریبه وار 

بنظرم بزار ی فاصله همیشه بینتون باشه،من اولش زیادی صمیمی شدم احساس میکنم الان توقعشون بالا رفته و گاهی حرفای میزنن که نباید بزنن،چون به جاری های دیگم نمیگن،با من مثلا صمیمی هستن میگن،بر حسب تجربه ز یاد صمیمی نشو

در كل بنظرم بايد دست از سرشون برداشت. نبايد روشون حساس بود. نبايد به چشم هووو بهشون نگاه كرد. نبايذ رفت تو حلقشون. خودشيريني زيادي يا فرصله زيادي هيچكدوم خوب نيست 

اون كه بايد دفاع كنه. شما جنگ راه ننداز كه اون نخواد دفاع كنه. مادرشوهرت چيكار ميكنه عصبي ميشي؟ 

منم خوبی کردم شد وظیفه م باردارم خواهرشوهرم پر رو میگه پیراشکی گوشت بلدی؟؟منظرش اینه درست کن بیایم بخوریم(تو این گرونی)

بعد هم در مورد. شوهرم هم منم مثل شما تجربه کردم الان اصلا نمیذارم بفهمن تو. خونه من چه خبره

دقیقا مثل من.زیادی رو دادم پررو شدن...خونه من بادعوت میان.خودم میپزم همه چی و فقط موقع شام میان یه ذره کمک تموم‌‌‌‌...خونه جاریم که راه دوره از درواردمیشن نمیشینن...مستقیم آشپزخونه.خودشون میپزن.هرچی باشه میخورن.بمن برسه مرغ دوس ندارن😑خودشون میشورن.خودشونم ناراحتم میشن😥

منم بعد سه سال فهمیدم نباید. صمیمی شد اصلا و. ابدا