فقط میگم خدا ازشون نگذره این مادرشوهر های نامرد که زندگی بچشون هم براشون مهم نیست
میدونم الان بعضیا بازم میگت حساس شدی
ولی من واقعا اینطوری نبودم
من اوایل عقدم همیشه بهشون کمک میکردم
حتی واسه کارای عقد که وظیفه اونا بود خودم کمکشون کردم،خیلی قانع بودم
در حد وسع همسرم طلا خریدم
براشون خوب بودم تا هرچی میگفتن میگفتم چشم
الان تا موقعی که خونه خودمونیم همه چی خوبه،ولی میریم خونه اونا برمیگردیم دعوامون میشه
پیش مشاور رفتم تا ۱ ماه همه چی خوب بود،تا عرایض جدید مامانش شروع شد😔
دکترم گفت شوهرت دهن بینه،گفتم با زبون درست میشه
هفته پیش هرروز دعوامون میشد
رفتم پیش کسی ک سرکتاب باز میکنه،بدون اینکه حرفی بزنم گفت مادرشوهرت کاری کرده هرچی اون میگه همون باشه
فقط تا وقتی نری خونشون زندگیت آرومه
کاری کرده پسرش اعتماد به نفسم نداره،کاری کنه هم اول به اون میگه
جادو اینا نیست،تو روح و روانش تاثیر گذاشته از چند سال قبل
حالا بگین من چه غلطی کنم
حالم ازشون بهم میخوره😭
من ی دختر مذهبی با ی دل حساس الان تا تنها میشم همش گریه میکنم و دعا میکنم بلایی ک سر زندگی ما میاره سر دختراش بیاد
نمیتونم قطع رابطه کنم چون پدرشوهرم به کمک همسرم نیاز داره،قراره عید بریم مسافرت
مسافرت ک چه عرض کنم،همش حمالی منه
هفته پیش دعوتشون کردم،براشون کم نمیذارم
ولی تا شوهرم از خونه میره بیرون،بر میگرده میگه چرا به مامانم زنگ نزدی در صورتی ک روز قبلش خونشون بودیم
میگه زنگ بزن ببین کار نداره! وقتی هم نمیرم دعوامون میشه هعی میگه حیف دست بزن ندارم،تو هنوز اون روی منو ندیدی به خانوادم توهین میکنی
ولی خدا شاهده من حتی ی بار بهشون تو نگفتم 😔
بگین من چیکار کنم از دست این آدم شیطانی
میدونم زیاد نوشتم ولی دلم خیلی گرفته😭