دختر اول مامانم که خواهر ناتنی من هست بخاطر پدرش و فامیلاش کاملا با فرهنگ من متفاوته یعنی خیلی از کارهاشونو من نمیمسندم و خیلی ازکارهای من از نظر ایشون مسخرس
بچه ها نت ضعیفه اجازه بدین کامل بنویسم بعد میخونم شمارو.خلاصه کاملا متفاوتیم البته الان خواهرم چندین بچه داره که هم بچه هاش و هم شوهرش مثل هم هستن مثلا از مسواک بیزارن دستاشونو بعد از دستشویی نمیشورن.با یه قاشق که غذا میخورن میکنن تو دیس و خورشت و اینا مثلا با دمکنی دهنشونو سر میز پاک میکنن یا کلا به هر نحوی حرص میدن
ببینین کلا رفتاراشونو هیچ جا ندیدم بی اجازه تو همه چی سرک میکشن مثلا شوهرش یهو میاد تو اتاق خوابمون.پارسال اخرین بار یکاری کردن که دیگه به ستوه اومدم و رابطه رو قطع کردم و تمام ناراحتیمو گفتم اونا هم ناراحتیاشونو ابراز کردن.گذشت و گذشت تا الان که یکساله رابطه نداشتیم و حالا خواهرم پیش قدم شده که اشتی کنیم نمیدونم رفتارم چجوری باید باشه.دلتنگ شدم برای خودش و بچه هاش و انکار نمیکنم اما اینکه هر هفته دوسه روز اینطور اذیت بشم با عدم نظافتشون در توانم نیست
مثلا پسرم کوچیک تر بود همش دستاشو مک میزد بعد اینا از دستشویی میومدن میدونستم دست نشستن چون اعتقاد ندارن توی خونشونم روشویی نداره دستشوییشون بعد میومدن دستای پسرمو تو دستاشون میگرفتن یا میکردن توی دهن بچه یا کارایی که بگم همه بالا میارین و یا مثلا موبایل هر کسی رو بدون اجازه جواب میدن اس چک میکنن کیف هرکیو نگاه میکنن اصلا یه وضعی
ب نظرم اگه دلتم تنگه آشتی کن ولی یکم سر سنگین و رسمی باش باهاشون .ک رفت و آمد دوباره اوج نگیره.مدیریت کن.وعده غذا نرو خونشون یا دعوتشون نکن.خودتم خونه اونا ماهی یبار یکی دوساعت برو.....