من بعد ۷ سال قهر کردم رفتم یه جایی هیچکس نمیدونست کجام . باردار بودم یه بچه ۴ ساله هم داشتم . تا شوهرم توبه نکرد برنگشتم هرچقدزنگ زدن و پیام فرستادن جواب ندادن
خدایا محافظ دوتا نور چشمی هام باش به خودت سپردمشون
میپرسم. میگه عزیزم خرج شد دیگه. میپرسم برای چی خرج کردی. برای من که چیزی نخریدی. برای بچه و خودت و خونه هم هیچی نمیخری. پس این پولا کجا میره. میگه یادم نمیمونه. میگم بعد این بنویس. میگه باشه. ولی نمینویسه
اره حساب کتاب همه پولاشو دارم بعد میدونم هرماه چقدر میدن بهش الانم با خانوادش قهریم بهش ثابت شد خانوادش چقدر نامردن انقور مارو زمین زدن تو 7ماه عروسیمون
بچه رو با خودت میبردی چند وقت برنمیگشتی پیشش بهتر بود یه زهر چشم ازش میگرفتی
بچه روداشتم میبردم. گفت تو برو خودم نگه میدارم. بچه رو نداد. یه ساعت بعد نتونست نگه داره ازبس بچه گریه کرده بود. گفت باید بیایی خوته. گفتم بچه رو بیار گفت هیچوقت نمیدم به تو
چون از اول منو نخواستن. دوست ندارن ما به جایی برسیم. خودشونم میرن همه جا میگن عروسمون خونه جمع کن نیست. به شوهرم میگم بابات این حرفارو میگه. میگه محال ممکن بابام هیچوقت این حرف و نمیگه. هرکی گفته دروغ گفته خواسته تورو ناراحت کنه