چند وقت پیش تایپیک زده بودم که برادر شوهرم و شوهرم دعوا کردن و برادر شوهرم لگد زد به شکمم و بچه ام افتاد الان متوجه شدم دو ماه بعد اون قضیه زنش باردار شده و چند ماه دیگه زایمانشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تا جایی که میدونم یه لگد باعث سقط بچه نمیشه عزیزم . شاید بچه ت خودش مشکل داشته . خودتو با این افکار ...
میشه، ی لگد محکم
مهربان و ملایم باش، اجازه نده دنیا تو را زمخت و خشن نماید… به درد و رنج اجازه نده تو را بیزار نماید… به تلخی ها اجازه نده، شیرینی زندگیت را، از تو بربایند
عزيزم متوجه منظورت شدم ولى باور كن اين دلدارى نيست نمك به زخم پاشيدنه! اينجور وقتا آدم همدردى م ...
فعلا که داستان مشکوک به تخیلی بودنه . اما من نمک به زخم کسی نمیپاشم . روزانه تو بیمارستان پره از ادمایی که دعوا کردن و انتظار دارن سقطشونو تایید کنیم که برن دیه و شکایت کنن ولی خب واقعیت چیز دیگه ست . دیگه دوره دست به شکم بودن تموم شده
یه لگد زد تو شکمم یکی کمرم یه مشت تو دلم تولد مادر شوهرم بود رفته بودیم جنگل دوستان نیازی به دروغ گفتن نیست من واقعا نیاز به دیه و اینها ندارم فقط آنقدر افسرده ام که از خدا میخوام حتی آلزایمر بگیرم و همه اون اتفاقاتو فراموش کنم