چقدر خوبه وسطه خونه تکونی پول پیدا کنی😅😅😄

مدیر استارتر

عضویت: 1396/07/22

تعداد پست: 34356

سلام خشگلا

صبحی داشتم لباس هامو مرتب میکردم بارونیمو دیدم که از پارسال نپوشیدمش دست کردم تو جیبش دیدم وای ۴ تا تراول ۱۰۰ تو جیبمه😎😎 که از خونه

همسرم اوردم یک جیغی کشیدم که خودم ترسیدم😂

فقط بوش میکردم مثله ندید بدیدا😂😂

پیش به سوی بازار😂😂😂

برای تو که خدایی،خدای من تو بگو که استجابت کدامین دعای من سخت است؟؟😔

1397/12/01

11:34

15 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

jessica-7

عضویت: 1392/03/06

تعداد پست: 18493

😂👌

1397/12/01

11:35

1 نفر لایک کرده اند ...

mah67

عضویت: 1396/08/05

تعداد پست: 6046

سلام

خوبی

1397/12/01

11:35

1 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هستی۹۸

عضویت: 1397/11/17

تعداد پست: 970

من دیشب قلکم روشکستم ۲۰۰ تومن بود خوش بحالت

منو عشقم

1397/12/01

11:35

2 نفر لایک کرده اند ...

معصومه_2

عضویت: 1392/05/21

تعداد پست: 28623

چه خوب😁

فَاصبِر اِنَّ وَعدَالله حق وَلایَستَخِفنَّک الَّذینَ لایوقِنون...... مُهری از مِهر ❤حسین(ع) ❤حک شده بر یاقوت دلم .. از ازل تا به ابد شکر کنم حکاک را❤

1397/12/01

11:35

1 نفر لایک کرده اند ...

تارا۱۳۷۰

عضویت: 1397/09/15

تعداد پست: 4771

از خونه ی همسرم آوروم یعنی چی؟

1397/12/01

11:35

1 نفر لایک کرده اند ...

zaraaaaaaa

عضویت: 1397/02/12

تعداد پست: 6014

از خونه همسرت آوردی یعنی چی؟😐

یعنی چهارصد تومن میزارید تو جیب بارونی؟

مگه کیف پول ندارید؟😑

خب میوفته ک🙄

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!

1397/12/01

11:36

3 نفر لایک کرده اند ...