حرفاي مامانم +اسكرين

عزیزم من نمیخوام بهت بگم بمون تو این زندگی یا بگم جدا شو 

من خیلی پیگیر زندگیت بودم و همیشه تاپیکاتو دنبال کردم

تو از همون اول خواستگاری ام دید خوبی ب همسرت نداشتی ب نظرت این تو روند زندگیت تاثیر گذار نبود؟

ب شرایط برگشتت ب خانوادت فکر کن مادرت در شرف ازدواجه پدرتم خب درگیره 

میخوای چیکار کنی 

بری زندگی کنی با ناپدری ؟

چرا انقد ب خودت سخت میگیری

واقعا حس میکنم خیلی خودتو بالا میدونی در صورتیکه هیچ انسانی ب هیشکی برتری نداره

ویژگی های خوب همسرتو ببین

چ تضمینی هست ازدواج بعدیت بهتر باشه

هیچ انسانی کامل نیس 

قدر زندگیتو بدون 

ب خدا ام توکل کن

عزیزم تو تاپیک قبلیت گفتی یه بار اومده بغلم کنه گریه کردم دیگه نکرده

گفتی یه بارم رفتم خونشبهم گفته شب دراتاقو از داخل قفل کن ک اذیت نشی

یادمه اون موقع پیش خودم گفتم چقد باشخصیته 

همچین آدمی چطور میتونه یه هو اینطوری شه؟

با عرض معذرت من اصلا اینو قبول ندارم

چون از همون اولم دیدت از بالا ب پایین بود

حتی سر اینکه مادر شوهرت اینا میشینن تو کوچه مشکل داشتی 

سر شغل پدرش مشکل داشتی

چرا از همون اول قبول کردی

تو در برابر زندگی اونم مسولی خیلی دارم حرص میخورم بابت رفتارت

چون ب نظرم طلاق بگیری از چاله درمیای میری تو چاه

قلق شوهرتک دستت بگیر

خرش کن

مردا خیلی زود گول میخورن

ب رفتارا خودتم فک کن

ببین خودت رفتارت چطوره؟

عزیزم چی شد شوهرت اومد بالا باهات صحبت کنه ؟ چیا بهش گفتی و چیا شنیدی ؟ خیلی تو فکرت بودم دیشب تعزیف کن

خودش بچه است بخدا.

خدا کمکش کنه.

شوهرشم باید بسوزه

بعضی مردا مدلشون اینه .... بیشتر محبت عملی انجام میدن تا کلامی 

منم شوهرم خیلی کم دوستت دارم و فلان میگه ....اوایل همیشه معترض بودم ،شک داشتم به اینکه اصلا منو میخواد ....همش با برادر شوهرم مقایسه میکردم که پیش ماها و پدر مادرش محبت میکنه به زنش و همش بانو بانو میکنه و چپ و راست نازش می کشه و... ولی شوهر من نه ....حالا حالا ها درک میکنم که اظهار علایق فرق داره ،شوهر ماهم دوسمون دارن منتها زیاد اهل بیان کردن نیستن

شما هم بهش اظهار محبت کن ،بذار یقین داشته باشه که دوسش داری تا اونم خوب شه

من دوستت ندارم ، ولی تو عاشقم باش  .این مال رمانها و فیلم است 

🍓

من تاپيكاي قبليت هم بودم

كارات بچه گانه و از رو بي سياستيه

شوهرتم عصبي ميكني

يه حند تا كلاس همسرداري حتما برو وقتي اومدي، حتما

خودت داري دو دستي زندگيتو خراب ميكني

آره اختلاف سنی زیادباعث این مشکلات شده میگه اون مردونس خوب سنش ایجاب میکنه که اینجوری رفتارکنه و  توهم رفتارای مناسب سنتو انجام میدی حالا که این آقا انتخاب خودت بوده پس باش بساز. د لامصب تو به شلنگ دسشویی خونه باباشم گیر دادی حتی. ببین یکی مثل من در آرزوی اینه که یکیو داشته باشه که بتونه شرایط یه کشور معمولی مثه ترکیه رو حتی فراهم کنه ولی تو الان اونجایی و لذت نمیبری

خاوما بيخشيد ولي اكثرتون رفتين بالا منير و شدين اون خانم جلسه اي كه مي گفت مي تونستي دهنتو ببندي اولا رابطه اين خانم هيچ فرقي با تجاوز نداشته  مردي كه انقدر بي شعوره كه اولين رابطشو اينطوري داشته باشه اصلا مرد نيست تازه بهش مي گين رابطتو خوب كن باهاش؟ كي مي تونه با كسي كه بهش تجاوز كرده زندگي كنه؟ داره مي گه دو بار زدتش عزيزم به نظرم قضيه رو با پدرتون مطرح كنين و ازش جدا شين اولش مخالفت مي كنن تو كوچه  ولتون نمي كنن. شايدم مادرتون بعداز طلاق خيلي سختي كشيده و فكر مي كنه شما هم دچار مشكل مي شين

یعنی بابات 16 سالش بوده ازدواج کرده شما 17 سالگیش دنیا اومدید؟

فکر کردم اشتباه حساب کردم ولی دیدم تو به پست دیگه همین بوده منم مامانم 16 ازدواج کرده 17 من بدنیا اومدم با اینکه زن بوده همیشه میگفت من بچه بودم واسا همین خیلی تعجب کردم برا یه پسر به اون سن

مامانت گل گفته

چقدر زندگیت شبیه زندگی منه

منم عین توهستم هم واژینیسموسم

هم اینکه کلا با شوهرم قهر و دعوا داشتیم

خانواده منم همش میگفتن صبرکن ک واقعا هم با صبر حل شد 

باید تحمل کنی چون دو ادم از دو فرهنک مختلف خب طول میکشه تا جا بیوفتن وواخلاق همو بدونن 

ب مادرت اعتمادکن و زندگیتو بساز موفق باشی و خوشبخت