2737
2734

استارتر به حرف اینایی که میگن به حرف دلت گوش کن و اینا گوش نده   

هزار تا مورد تو دانشگاه دیدم که دختره پیشنهاد داده با اینکه خیلی از پسره سر بوده خیلی برخورد بدی باهاش داشته تو  دانشگاهم  آبروشون رفته 

خدا رو شکر به خاطر همه اتفاقای خوب و قشنگی که قراره واسم پیش بیاد💜

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738
جانم؟

اخه این چیزا چه ربطی به اخرو زمان داره عزیز من

یه پیشنهاده میتونی موافق باشی میتونی مخالف باشی

ولی هرچیزی ک ما بهش علم نداریم یا مخالف هستیم باهاش نشونه اخروزمان نیست

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
اخه این چیزا چه ربطی به اخرو زمان داره عزیز من یه پیشنهاده میتونی موافق باشی میتونی مخالف باشی ولی ...


  

مثل آدمی شده ام ک آتش گرفته!اگربایستد میسوزد،اگربدود بیشترمیسوزد.

من به نامزدم گفتم ازت خوشم میاد گفت جدییییی چرا زودتراز اینا بهم نگفتی خیلیم خوشحال شد و استقبال کرد 

اگه به صلاحت باشه هیر انشاالله ولی سعی کن غرورتو نشکنی و بهش رو بیش از حد ندی

اگه میشه ...واسه رسیدن به عشقم یه صلواتبفرس،ممنون🙏🏻

استارتر درکل منم مخالفم😐جنبشو ندارن غرور کاذب میگیرشون

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز