2726
عنوان

از مامانم ناراحتم

350 بازدید | 30 پست

چون با حرفاش ازارم میده..خیلی فداکاری ها درحق ما کرده از نظر مالی تو رفاه بزرگ شدیم.هرچی خواستیم فراهم بوده..تو بهترین مدارس بهترین لباسا بهترین سفرا اما هیچ وقت اعتماد بنفس بهم نداد😔هیچ وقت نگفت چقدر چشمات قشنگه..بجاش گفت چقدر بد خودتو ارایش کردی زشت شدی..هیچ وقت نگفت تو فلان استعدادو داری بجاش هربچه ای رو دید سرکوفتشو به من زد..بچه تر بودم خیلی ناراحت بودم قد بلندی ندارم یادمه چندبار تو دعواها بهم گفت قدت اینقدره..یعنی کوتاهی..همیشه اعتماد بنفسمو گرفت..اصلا دوست نداره ما زود ازدواج کنیم اما عادت کرده دست خودش نیس که کنایشو نزنه.من 21سالمه اما از 18.19سالگیم هرکی ازدواج میکرد میگفت فلانی چه زرنگه فلان پسرو تور کرده حتما عرضه داشته زرنگ بوده..اما همین تابستون خواستم دوست مجازیمو بعد چندسال ببینم میگفت کجا میری خطرناکع بقیه زرنگن تو نمیتونی.گفتم مادرمن تو اجازه دادی من یکمی رها باشم یاد بگیرم چطور برخورد کنم با جنس مخالف.مگه بقیه از شکم مادر باعرضن..یا اجازه میده خواهراش به ما حرف بزنن..تا ما ی رفتاری میکنیم سریع میگن الان فلانی همسنته ازدواج کرده ی زندگی میچرخونه تو بلد نیستی اینو انجام بدی..یا فلانی چقدرخوب میخوند رتبش اینقدر شد چقدر با عرضه بوده..هیچ وقت دربرابر بقیه از ما حمایت نکرد بلکه گاها ازماعصبانی باشه باهاشون همراهی میکنه..من تو خونه کارنمیکنم..یعنی گاهی خیلی نیاز باشه جارویی میکشم یا ظرفی میشورم..حالا جدیدا صبح تا شب که بیدارمیشم میگه کاش خدا بهم دخترنداده بود..کی بود میگفت دختربده من گفتم نه خوبه خدایا پشیمونم..کاش بهم پسرداده بودی.خدا نسل دخترو برداره...صبح تا شب مارو نفرین میکنه..همین چند دقیقه پیش میگه اگر اون بچه کوچیکا نمرده بودن اینا رو به دنیا نمیاوردم😔دختر چیه.الان اونا مردی شده بودن..چون فقط تو خونه کار نمیکنم😔

میدونم از عصبانیتشع از ناراحتیش اما منم...😔

میدونم چقدر دوستمون داره چقدر فداکاری چقدر از خود گذشتگی چقدر تحمل بخاطرما..واقعا بهترین چیزا رو واسمون فراهم میکرد.از سفر بگیر تا پوشاک وهرچیزی..مثلا من ی مسیر کوتاهن بخوام برم میگه با اژانس برو..خطرناکه فلانه اما این رفتاراش واقعا ازار دهندست

😔😔یا کلا اخر زندگی دخترو شوهر کردن میبینه.هرچی میشه میگه به هرحال شما خونه شوهراتونید..بخدا اینو میگه دلم میخواد بمیرم..من از ازدواج بدم میاد..بهشم گفتم باز تکرار میکنه...با اینکه اینقدر حساسن سراین ماجرا که حد نداره اما انگار دوست داره ما رو اذیت کنه...همش سرزنش..سرکوفت..چون تو خونه کار نمیکنم و مامانم همه کارا رو انجام میده..ی بار از من تعریف نکرده.اعتماد بنفسم صفره..


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دوست عزیز مادر شما قطعا رفتار مناسبی نداره اما شما چرا بدترش میکنید؟ کمک کردن در کارهای خونه مگه چقد ...

من خودن داغونم..روحیم خرابه..چندسال پشت کنکورم و درس میخونم.روزایی هم که نمیخونم صبح تاشب فقط گریه میکنم و فکرمیکنم..چطور کار انجام بدم..وقتی فقط به این فکرمیکنم دانشگاه راه دور قبول بشم برم

2728
من خودن داغونم..روحیم خرابه..چندسال پشت کنکورم و درس میخونم.روزایی هم که نمیخونم صبح تاشب فقط گریه م ...

توی این دوره ای که قبولی توی دانشگاه ها به راحتی آب خوردن هست چرا چند سال پشت کنکور موندید با اینکه قانع به دانشگاه راه دور هم هستید 

میگفت چشمات شهلاست ولی اون چشمای شهلایی هم دلشو زد....  ♥️

بگذار عزیزم منم یه خاطره برات بگم اولین خواستگاری که برام اومد دوستش داشتم اونم دوستم داشت عاشقش بودم اونم عاشقم بود اما مامانم چهره خواستگارم رو مسخره کرد گفت خیلی زشته و منم گفتم من دوستش دارم مشکلی ندارم به خدا چهره اش هم دوست داشتم مامانم چون خودش دوست نداشت جواب رد داد بهشون من خیلی ناراحت شدم الان هم با یکی دیگه که سلیقه مادرم بود و از دید مادرم خوشگل و سفید بود ازدواج کردم اما بدبخت شدم چون عاشقش نبودم و نیستم دوستش ندارم چون عوضی اخلاق نداره مادرم نگذاشت من با عشق خودم ازدواج کنم نمیبخشمش آخه همه چی که قیافه نیست مرد باید اخلاق داشته باشه و عاشقت باشه و خیلی ویژگی های دیگه مادرم منو بدبخت کرد من ازدواج کردم بچه دار هم شدم اما عشقم یکی دیگه بود که هیچ وقت بهم نرسیدیم

توی این دوره ای که قبولی توی دانشگاه ها به راحتی آب خوردن هست چرا چند سال پشت کنکور موندید با اینکه ...

هر راه دوری نه ی شهر خوب..کاش اب خوردت بود واقعا ولی فکرنمیکنم پیراپزشکی دانشگاهای تهران اب خوردن باشه..

اینقدر بقیه دخالت میکنن تو زندگی ما و نظرمیدن.مادرم اینقدرم محدود میکنه میترسونه مارو از رفتن تو اجتماع که میترسم از اینکه امسال باز نشه و اینجا بمونم..ترس اینجا موندن داغونم کرده سستم کرده..اینقدر تو کوچیکی ترس اینو داشتم مامانم چیزیش بشه چون افسردگی شدید داشت یا ازهم جدا بشن یا اتفاقی برای یکیشون بیفته این ترس از دست دادن تو وجودم مونده طوری که وقتی ی دوست از پیشم میره ماه ها التماسش میکنم..خواهش میکنم برگرده..فقط بدونم هستش..ترس از دست دادن ادما به شدت اذیتم میکنه..و مقصر این ماجرا رو اونا میدونم

بگذار عزیزم منم یه خاطره برات بگم اولین خواستگاری که برام اومد دوستش داشتم اونم دوستم داشت عاشقش بود ...

عزیزم😔چقدر ناراحت شدم..واقعا حق دارید

من خودم از ازدواج بدم میاد..بس که مامانم طوری ازدواجو جلوه داده که اول و اخرش باید ازدواج کنی..انگار فراری شدم..😔از بچه دار شدن بدم میاد..چون فکرمیکنم اگر ی بچه به دنیا بیاد خود خواهیه..که نتونم اونطور لیاقتشه بزرگش کنم..واسه همین دوست ندارم بچه ای از خودم داشته باشم..

هر راه دوری نه ی شهر خوب..کاش اب خوردت بود واقعا ولی فکرنمیکنم پیراپزشکی دانشگاهای تهران اب خوردن با ...

بهتره از یه مشاور کمک بگیری 

شرایطتت باعث شده روحیه خوبی نداشته باشی 

برای مطالعه پیشنهاد میکنم از سالن مطالعه استفاده کنید

میگفت چشمات شهلاست ولی اون چشمای شهلایی هم دلشو زد....  ♥️

تو مني يا من توام😖

قرار من با خدا اين شدكه.....من چشمهامو ببندم...دستمــٌ بذارم تو دست خدا وباهاش برم جلو....خٌـــدايا توي مسير دستمو ول نكني....مواظب سنگـاي جلوي پام باشي....من تا جايي چشمامو باز نگه داشتم كه ميدونستم چي خوبه و چي بد....ولي از اين به بعدش با تو.....من اسمشو ميذارم دوستي و تكيه به تو.....و تو اسمشو بذار تَوكٌـــل...ميدونم از توكل به هركس پشيمون ميشم ولي از توكل به تـــو هرگـــز....مواظبمون باش و هوامونو داشته باش❤️

کمترفکروخیال کن وخودتو اذیت کن،بجاش یکم کارکن توخونه بچه ک نیستی ،مادرای همه یه جور بالاخره دختراشونو اذیت میکنن باحرفاشون..

مثل آدمی شده ام ک آتش گرفته!اگربایستد میسوزد،اگربدود بیشترمیسوزد.
بهتره از یه مشاور کمک بگیری  شرایطتت باعث شده روحیه خوبی نداشته باشی  برای مطالعه پیشنها ...

مامانم افسردگی شدید داره شاید منم دارم..هروقت بهش میگم اینکارو بکن برای روحیت خوبه یا چرا اینقدر به این چیزای الکی فکرمیکنی یا این رفتارت درس نیس سریع میگه به حق علی شبیهم بشی..قرص بخوری..افسرده بشی..

که شایدم شدم..خیلی توهین میکنه خیلی حرف بدمیزنه سرزنش سرکوفت...همش استرس دارم.استرس قبول نشدن و محکوم به زندگی تااخر با خانواده..مشاور الان نمیتونم برم اما سالن مطالعه فکرخوبیه

کمترفکروخیال کن وخودتو اذیت کن،بجاش یکم کارکن توخونه بچه ک نیستی ،مادرای همه یه جور بالاخره دختراشون ...

مشکل اینکه من خودم درس دارم.امسال سال اخرمه..روحیم داغونه..صبح تاشب گریه میکنم..چطور کار کنم..فکر و خیال میکنم چون فقط کارکردن نیست..چون همیشه از نظرش همه بهترن..همه باعرضن.من پخمه هستم..بی عرضم.پسرا گولم میزنن..ی فحشایی میده روم نمیشه بگم..ی نفرینایی میکنه

احتمالا مادرت به خاطر جنسیتش سختی  زیاد کشیده

اره دقیقا..مامان بزرگم زود شوهرش داده و کلا تو خانوادشون به پسرا بیشتر اهمیت میدن و ایناهم همیشه ناراحتن بابت این موضوع اما وقتی خودش میدونه بده چرا سرما خالی میکنه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730