نه عزیز برا من ک نشد
خواهرش شب خاستگاری بله برون لباس برادرشو. اتو. نزد وقتی اومدن خونه ما کتشو در نیاورد خواهرش گفت وااا خب اتو میزدی خودت بمن چ
مادرشم ک نگم برات بهتره فقط زورش میاد چرا دیگه من مثل سابق احمق نیستم ک محبت کنم بهش
ب ولله قسم عزیز خداشاهده من میرفتم خونشون بشورو. بساب و تهش میدیدم مادر دختر میشینن تا من میومدم میگفتن برو ی چایی هم بیار
همین دیشب مامانش بعد قرنی ز زده من گوشیو. برداشتم بمن میگه وااا مگه علی خونه نیست ک برداشتی😳😳😳😳گفتم چرا دستش بنده