داشتم از دانشگاه برميگشتم سوار اسنپ شدم
يه پسر با قيافه معمولى يكم كه رفتيم من ديدم اين شروع كرد با گوشيش حرف زدن
اول ها فقط بله خير ميگفت بعد يهو شروع كرد به داد زدن بسه اين رابطه بايد تموم بشه ديگه خسته شدم و از اين حرفا
من ساده هم پيش خودم ميگم وااااى كاش جيغ نكشه سر دختره حالا دلش ميشكنه
بعد يهو وسط حرفاش شنيدم پسر گفت نازى اگه شوهرت بفهمه ما رو ميكشه
يعنى شوكه شده بودماااااا😱😱😱😱😱
واقعاً داشتم بالا مياوردم چندشم شده بود
بعد اين قطع كرد
ديد من چپ چپ نگاش ميكنم
گفت خانم ميشه يه سوال بپرسم
بنظرتون يه خانم متاهل چطور ميتونه با يكى ديگه رابطه داشته باشه؟ گفتم نه😐
بعدش برگشت گفت پس چرا اين خانمايى كه سوار اسنپ ميشن چون شمارمون و دارن بعدش زنگ ميزنن😐
جوابش و ندادم پياده شدم
بنظرتون معنى حرف آخرش چى بود؟
واقعاً چقدر خيانت تو جامعه زياد شده