بچه ها من بخاطر بد وياري (تهوع شديد و اينكه از خونم متنفر بودم از بويه خونم بالا مياوردم و نميتونستم غذا درس كنم )مجبور شدم بيام خونه بابام
الان نزديك يك ماهه اومدم و قراره بعد عيد برگردم خونه خودم امروز خيلي دل تنگم همش ميكم من الان بايد پيش شوهرم ميبودم تو خونه خودم نه هزاران كيلومتر دور تر همش فكرايه بد مياد تو ذهنم ميگم نكنه خدايي نكرده شوهرم كارايه ناجور كنه 😑خيلي بهش اعتماد دارم ولي خوب آدميزاده ديگه به راه بد كشيده ميشه بيايد دلداريم بديد چكار كنم 😭😭