حسود نيستم تاحالا حسرت كسيو هم نخوردم
ولي نميدونم چرا دو سه روزه
خيلي دلم ميخاد مثل اون خانم باردارايي باشم كه سرحالن مثل اونايي كه بلرداري راحتي داشتن و بخودشون ميرسيدن اين بارداري منو خيلي افسرده كرده حتي نميتونم يه حموم بدون دغدغه برم چن روزه مني كه هر روز ميرفتم حموم حموم نرفتم لكه بيني داشتم شياف مصرف ميكنم جفتمم پايينه دهانه رحمم اوضاعش انچنان خوب نيست
يه دست لباس مناسب ندارم پول لباسارو دادم دانشگاه الانم نميتونم برم تورو خدا دعا كنين اوضام روبه راه بشه لاقل بتونم درسمو بخونم😭😭😭😭
اما خدارو شكر بابت ني نيم😢
بعدا ک نی نی دنیا اومد این سختیا برات خاطره میشن
اول بارداريم ويار شديد
نزديك عيده خونم پر از خاكه دلم ميخاد بيفتم به جون اين خونه و تميزش كنم😭
خدا رو شکر
منو امثال من همینشم نداریم
ناشکری خیلی بده خیلییییی
بارداری کلا سخته ، واسه همه سخته
بستگی به خود آدم هم داره ، البته بعضیا با وجود اینکه حالشون بده بازم سعی میکنن سرحال باشن
من تا ماه هفتم شب و روز بالا میاوردم بد ویار بودم کلی وزن کم کردم اشکال نداره عزیزم وقتی به دنیا میاد همه چی یادت میره
حل میشه عزیزم انقد غصه نخور.
این روزهام میگذره. منم مثله توام. اوضاع جسمیم خوبه. ولی روحی خرابم. همش پر از استرسم. تازه ی بچه 2.5ساله هم دارم.
منم چقد دوس داشتم مثه تو حامله باشم حتی با ویار شدید حتی با سختیای ک گفتی
عب نداره تحمل کن نصفشو رفتی دیگه چیزی نمونده
منو بگو هنوز اولشم قند گرفتم حسرت یه قاشق برنج بدون استرس مونده به دلم. اووووه کلی ام مونده از بارداریم
عزیزم از شما بدتر هم هست
دختر عموی من کل نه ماه رو خونریزی و لکه بینی داشت.... بجز گوجه چیزی نمیتونست بخوره😑شده بود پوست و استخون
