حالم داغونه بخدا الان تک تنها با پسرم تو ی شهر مرزی دور افتاده شوهرم ماموریت ازهمه مهم تر عید باید بریم شهر شوهرم اتفاقات خیلی بدی نیفته بخاطر مشکلم با پدر شوهرم خیلی میترسم
کاش فردا صبح که بلند میشم از خواب هیچی یادم نیاد کاش میشد برگردم به عقب و ی جاهایی از گذشته پاک میکردم .