سلام خانوما دلم خیلی گرفته از خودم .من یه جاری بزرگتر دارم که ۳۰ سالشه و من ۲۳ سالمه من ۱۸ سالگی ازدواج کردم حدودا ۶ ماه بعد از جاریم اونو شوهرش ۸ سال دوست بودن جفتشون لیسانسن جاریم تربیت بدنی شوهرش برق.من دانشگاه حقوق قبول شدم بعد از عقد ۳ ترم رفتم اما بعدش چون هزینه شهریه نداشتیم نتونستم ادامه بدم بگذریم که اونموقع شرایطمون خیلی سخت بود و خونوادش مخالف درس خوندن من بودن .خلاصه هم برادر شوهرم هم شوهرم کارشون ازاد بود و شغلشون یکیه .دو تا برادر به فاصله ۶ ماه هم مجبور شدیم بیایم یکی از شهرای بزرگ واسه زندگی
خب
خب
خو
خانوادش با درس خوندنت مشکل داشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به اونا چه مربوط😕
خب
خووووب
خب خب
خب
اومدی لایک کن
به اندازه کافی بقیه گفتن خب یا منم بگم؟؟
خوووووووببببببب
بعد اومدنمون جاریم رفت فروشنده شد و منم چون اوضاع مالیمون افتضاح بود مجبور شدم کار کنم ولی من یه کار تو یه جای خوب ولی کاملا مردونه و سخت پیدا کردم البته صندوق دار بودم.خونوادش کلا با هرکاری که ما میکردیم مخالف بودن ولی به کار داداش بزرگه و زنش کاری نداشتن.از طرفی شوهر اون اوایل کار میکرد ولی شوهر من متاسفانه راهش کج شد و اعتیاد پیدا کرده بود به متادون البته اینو تو عقد فهمیدم من
بریم؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
