2726

سلام من شوهرم از خودم ده سال کوچیکتره الان یکساله که با هم ازدواج کردیم قبل از ازدواج خیلی اذیت شدیم شوهرم خیلی اصرار به این ازدواج داشت ولی من بخاطر حرف مردم و موقعیت هردومون که به هم نمیخورد مخالفت میکردم خیلی خودم رو کوچیک کردم شخصیت خودمو خرد کردم به خودم هزار جور انگ و چیزای دیگه بستم که ول کنه ولی نشد قسمت خدا بود که با هم ازدواج کنیم مادرش و فامیلش به شدت ناراضی بودن به این ازدواج منم بهشون حق میدادم مخصوصا به مادرش میگفتم حق با مادرته من فردا پیرتر میشم تو جوونتر میشی من زشت میشم تو خوشگل تر میشی من هزار جور مریضی میگیرم ولی تو... فامیلش هزار جور تهمت بهم زدن که تو نشستی زیر پاش و گولش زدی تو میخوای اونو از ما بگیری ولی خدا خودش شاهده من همچین قصدی نداشتم شوهرم اصرار اصرار من هم گفتم رضایت مادرت شرطه باید با رضایت مادرت بیای

رفت با مادرش اومد اونام راضی شده بودن الان که با هم ازدواج کردیم خدارو شکر مشکلی با شوهرم ندارم هر دومون کنار همدیگه واقعا خوشبختیم ولی خانواده اش که چیزی میگن یا توقعی که دارن من با خودم میگم از قبول نکنیم و مخالفت کنیم شاید بگن که دختره با این سنش چقدر پررو هست و پرتوقع هست فامیلش هم منو اصلا تو فامیلشون قبول ندارن هیچ احترامی بینشون ندارم خانواده شوهرم هرچی میگن من سکوت میکنم بخاطر موقعیتم میترسم مخالفتی بکنم مثلا همین عید عروسی داریم شوهرم پول نداره به مادرش گفت من پول ندارم عروسی بگیریم ولی مادرش گفت باید یه عروسی بگیری که فامیلتو دعوت کنی شوهرم فقط میگفت نه من شوهرمو به زور راضی کردم گفتم اشکال نداره وام میگیریم قرض میکنیم عروسی میگیریم من دوست ندارم تا اخر عمرم از طرف خانوادت تحقیر بشم یا اخم و ناراحتیشونو نمیتونم تحمل کنم میترسم بگن اگه پسرمون با یه دختر هم سن خودش ازدواج میکرد الان شاید میتونست عروسی بگیره میدونم کاملا بی ربطه ولی فکر و خیالیه که میاد سراغم 

فامیل شوهرم تو این یکسال هیچ تبریکی بهم نگفتن هیچ کدومشون دعوتی چیزی نکردن یه زنگ نزدن ولی وقتی ما میریم خونه مادرشوهرم اونا به زور میگن باید بیای بریم خونه عموی شوهرت خونه عمه شوهرت وظیفه تو هستش که دست بوسشون بری منم بخاطر رفتاراشون دوست ندارم برم ولی بخاطر ناراحتی مادرشوهرم مجبور قبول کنم ولی دلم همیشه سیاهه ازشون 

کلا اعتماد به نفسمو از دست دادم شوهرم با من مشکلی نداره میگه گور بابای فامیل و بقیه خودمونو باید داشته باشیم اصل کار منم که تورو میخوام بقیه فقط سیاه لشگرن ولی من خیلی بهشون اهمیت میدم نمیتونم عزت نفسمو حفظ کنم همیشه تو فکر و خیالم میترسم زندگیمو بخاطر این چیزا از دست بدم میترسم شوهرمو از خودم برنجونم

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

چند سالتونه

فقط 15 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
دلم گریه میخواد کجاست شونه هات🥀🖤کجا رفتی ای حس آرامشم؟🥀🖤میخوام شبایی رو که بارونیم 🥀🖤با آرامش دستات آروم بشم🥀🖤 https://abzarek.ir/service-p/msg/1817457 دلتنگتم همه کسم🥀
2728

اخی چه شرایط سختی

جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏

کاش ازدواج نمیکردی باهاش

جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏

به نظره منم اختلافتون زیاده به مادرشم حق میدم هر مادری باشه ناراحت و ناراضی میشه ولی مهم خودتونین به مرور زمان حسن نیتتو ثابت میکنی 

بهشت باشد ارزانی خوبان     من جهنم با حرمله     کار دارم ....

چون شوهرت ازت کوچیکتره دلیل نمیشه زیر بار حرف زور بری

من واژینیسموس شدید داشتم و درمان شدم.دلم میخواد به هرکی که این مشکل بزرگ رو داره کمک کنم.اگه دوس داشتین درخواست بدین
با توجه به امضات خواهر آش  دهن سوزی نیس اتفاقا من بتو حسودیم میشه نداری   😂

😂😂بیا جامونو عوض کنیم

فقط 15 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
دلم گریه میخواد کجاست شونه هات🥀🖤کجا رفتی ای حس آرامشم؟🥀🖤میخوام شبایی رو که بارونیم 🥀🖤با آرامش دستات آروم بشم🥀🖤 https://abzarek.ir/service-p/msg/1817457 دلتنگتم همه کسم🥀
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730